نتایح جستجو

  1. D

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    تا شمع قلندری بهائی افروخت از رشتهٔ زنار دو صد خرقه بسوخت دی پیر مغان گرفت تعلیم از او و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت شیخ بهایی
  2. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید
  3. D

    مشاعره | مشاعره با اشعار شاعران |

    تا منزل آدمی سرای دنیاست کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود سالی که نکوست، از بهارش پیداست شیخ بهایی
  4. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی پیله ات را بگشا تو به اندازه پروانه شدن زیبایی
  5. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت پرم از راه، از پل، از رود، از موج پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست
  6. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
  7. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است هر دم این بانگ برآرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! خنده‌ ای کو که به دل انگیزم؟ قطره‌ ای کو که به دریا ریزم؟ صخره‌ ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل، غم من، لیک، غمی غمناک است
  8. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید برد عشق را زیر باران باید جست زیر باران باید با زن خوابید زیر باران باید بازی کرد زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن...
  9. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    کنار تو تنهاتر شده ام از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است از من تا من تو گسترده ای با تو برخوردم به راز پرستش پیوستم از تو به راه افتادم به جلوه ی رنج رسیدم و با این همه ای شفاف و با این همه ای شگرف مرا راهی از تو به در نیست زمین باران را صدا می زند من تو را
  10. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه دورها آوایی است که مرا می‌خواند.
  11. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
  12. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    هر که با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
  13. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است بام‌ ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود و صدای...
  14. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم
  15. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    زندگی فهم نفهمیدن‌ هاست آسمان نور خدا عشق سعادت با ماست در نبندیم به نور در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
  16. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    زندگی رسم خویشاوندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرسشی دارد اندازه ی عشق زندگی چیزی نیست که ل*ب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد زندگی مجذور آیینه است زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست...
  17. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    خانه دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه نوری که به ل*ب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می آرد پس به...
  18. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت
  19. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست
  20. D

    شعر اشعار سهراب سپهری

    آب را گل نکنیم در فرودست انگار کفتری می خورد آب یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید یا در آبادی کوزه ای پر می گردد آب را گل نکنیم شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید اندوه دلی
عقب
بالا پایین