نتایح جستجو

  1. marym

    آموزش 📚 ثبت‌نام کارگاه آموزش نقد ادبی مدرس Khakestarr

    اعلام آمادگی -53-؟"_} c54c27_25ndke-hanghead
  2. marym

    نظارت همراه رمان شب‌های مرگ | ناظر: purple moon

    e03627_25hh2y-154fs232528من دلم بیشتر برا زهیرا میسوزه
  3. marym

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    اینکه فردا صبح بیدار بشم یا خواب بمونم😂
  4. marym

    چالش پنج کلمه بگو، داستان بساز!

    قرار داریم، اما تصادف کرد. dead-thread-smiley_13iv
  5. marym

    نظارت همراه رمان شب‌های مرگ | ناظر: purple moon

    درود. چهار پارت گذاشتم -53-؟"_} c54c27_25ndke-hanghead c54c27_25ndke-hanghead
  6. marym

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ مرداد ۱۴۰۴

    نوشته در موضوع 'رمان شب‌های مرگ| marym' https://forum.cafewriters.xyz/threads/40527/post-351920 درود، چهار پارت رمان شب‌های مرگ، بدرود تا فردا odat_et3d_jc_ghey "}__-2
  7. marym

    در حال تایپ رمان شب‌های مرگ| marym

    سرش رو کج کرد و موهای بلندش روی صورتش پخش شد. در همان لحظه، ناگهان فریاد کشید و زبونش چند متر باز شد. صدای فریادش مثل رعد در اتاق پخش شد و میزهای چوبی به شدت کوبیده شدن. تکه‌ آهن به سمت هارون پرواز کرد و مستقیم روی سرش افتاد. خون همه‌جا پخش شد و حس کردم که دنیا دور سرم می‌چرخد. به سمتش برگشتم و...
  8. marym

    در حال تایپ رمان شب‌های مرگ| marym

    در آن لحظه زمان متوقف شد. هر ثانیه به اندازه‌ی یک ساعت می‌گذشت و ترس در دروونم مثل یک موجوده زنده، درحال رشد و گسترش بود. قلبم به شدت می‌تپید و صداش در گوشم مثل طبل جنگلی می‌پیچید. هارون، که به وضوح در حال مبارزه با ترس خود بود، در دنیای دیگری گرفتاره شده بود. چشم‌هاش پر از ناامیدی و وحشت بود و...
  9. marym

    در حال تایپ رمان شب‌های مرگ| marym

    ناگهان حسی عجیب کنارم به وجود اومد. به سمت صدا چرخیدم و حامود رو دیدم که با خشم و چهره‌‌ای پر از درد به سمت حامود حمله کرد. - غیرت بزن! اما ناگهان حامود غیب شد و فقط سایه‌اش در هوا موند. شورآباری با نگاهی نگران گفت: - حامود، قدرتش رو کم کن! صداش پر از ترس بود، انگار در مقابل یک موجود غول‌آسا...
  10. marym

    در حال تایپ رمان شب‌های مرگ| marym

    نامور با صدای نگران گفت: - کبریت نداریم که... . شورآباری، با چشمانش که درخشش خاصی داشت به شدت پاسخ داد: - دارم حسش می‌کنم! داره به قدرتش برمی‌گرده، باید عجله کنیم! هارون و نامور در حال گشتن اطراف بودن، قلب‌هامون به تپش افتاده بود و هر صدایی در این تاریکی، به نظرمون وحشتناک می‌رسید. شاید چیزی...
  11. marym

    فراخوان [ فراخوان جذب تیم تگ رمان + آموزش رایگان ]

    اعلام آمادگی
  12. marym

    همگانی پاتوق سریالی: تاپیک آزاد سریال سوئول نانوشته ما

    برام میفرستی بی‌زحمت
  13. marym

    دنباله دار ツ حاضری کاری که نفر قبل میگه رو انجام بدی؟ ツ

    اره حاضری با کسی که ازش متنفری بری سفر؟
  14. marym

    نظارت همراه رمان شب‌های مرگ | ناظر: purple moon

    فهمیدم
  15. marym

    نظارت همراه رمان شب‌های مرگ | ناظر: purple moon

    منظورت از توصیفات ظاهری؟ یا مکان؟ یا کشمش‌های بیرونی و درونی؟
  16. marym

    نظارت همراه رمان شب‌های مرگ | ناظر: purple moon

    سعی میکنم بهتر و بهتر بشه
عقب
بالا پایین