نتایح جستجو

  1. زهرا سلطانزاده

    دفترکار کپیست • زهرا سلطان‌زاده •

    اسم نویسنده: سحر راد ( آشوب) اسم اثر:  راپسودی عنوان:  دلنوشته تاریخ: ۱۴۰۴/۶/۲۸
  2. زهرا سلطانزاده

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    کی نه چی اونم نسبت به همه چی
  3. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت‌ها چک شد قلمت مانا عزیزم🌱
  4. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان داهل | ناظر: زهرا سلطانزاده

    برای این که نیم‌خطی که قبل از نوشتن دیالوگ می‌ذاری به شکل پوینت در نیاد، می‌تونی یه نیم‌فاصله بعد از نیم خط بذاری. این اتفاق زمانی می‌افته که چندتا دیالوگ رو پشت سر هم و بدون مونولوگ می‌نویسی.
  5. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه ترجمه وکیل خیابانی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت‌های که گذاشتی رو چک کردم برای این که نیم‌خطی که قبل از نوشتن دیالوگ می‌ذاری به شکل پوینت در نیاد، می‌تونی یه نیم‌فاصله بعد از نیم خط بذاری. این اتفاق زمانی می‌افته که چندتا دیالوگ رو پشت سر هم و بدون مونولوگ می‌نویسی.
  6. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40380/post-334391 درخواست جلد
  7. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    جاده باریک و پیچ‌درپیچ بود با درختانی بلند که دو طرف آن صف کشیده بودند. نور آفتاب با خجالتی آرام از لابه‌لای برگ‌ها می‌لغزید و گاهی روی داشبورد ماشین می‌نشست. نسیم خنک صبحگاهی از پنجره‌ی نیمه‌باز می‌گذشت و بوی خاک نم‌زده‌ی جنگل را درون ماشین می‌پاشید. کلارا دستش را بیرون برده بود، انگار می‌خواست...
  8. زهرا سلطانزاده

    دفترکار کپیست • زهرا سلطان‌زاده •

    اسم نویسنده: ژینا اسم اثر:  باوان عنوان: دلنوشته تاریخ: ۱۴۰۴/۶/۱۶
  9. زهرا سلطانزاده

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    به اینکه واقعا من چی کم داشتم؟😂😂
  10. زهرا سلطانزاده

    فراخوان جذب داور آکادمی نوبل

    با سلام 🌹 شرایط و اهداف آکادمی رو با دقت خوندم و بسیار به این مسیر علاقه‌مندم. خوشحال می‌شم اگر در جمع شما حضور داشته باشم و سهمی هرچند کوچک در بنا کردن این نوبل کوچک ایفا کنم. با افتخار آمادگی خودم رو اعلام می‌کنم.
  11. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    ویکتور گفت: - ما خودمون موسیقی‌م. آن‌ها روی چمن‌های نم‌دار میان گل‌های وحشی و نور آفتاب شروع کردند به رقصیدن. نه با ریتم، نه با تکنیک، فقط با حس. پا به پا، نفس به نفس، خنده در خنده. در همان جا، جایی در دل آرام‌ترین ظهر دنیا، ویکتور گفت: - اگه قرار بود شعر بشی کلارا، این طوری می‌نوشتمت: زنی از...
  12. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    کلارا در حیاط نشسته بود. موهایش را بالا بسته بود و یک لباس روشن پوشیده بود. دفترچه قدیمی‌اش را روی زانو داشت، همان دفترچه قهوه‌ای با گوشه‌های خم شده که سال‌ها قبل کنار گذاشته شده بود، زمانی که نوشتن برایش درد بود نه نجات. و حالا برای اولین بار داشت آن را نه برای فرار بلکه برای نگاه کردن باز...
  13. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    " تاریکی هنوز جایی آن پشت است اما روشنایی هر روز راهی برای عبور پیدا می‌کند. و شاید فقط شاید هر آدمی هنوز یک شانس دیگر دارد." خانه حالا بوی رنگ تازه می‌دهد و پنجره‌ها از همیشه بیشتر نور را می‌بلعند. روی میز چوبی وسط اتاق چند شاخه گل وحشی در گلدانی ساده ایستاده‌اند بی‌ادعا مثل خود کلارا. ویکتور...
  14. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان گورستان پیوندها | ناظر:زهرا سلطانزاده

    سلام عزیزم چک شد قلم خیلی خوبی داری، قملت مانا عزیزم🫀🌱
عقب
بالا پایین