نتایح جستجو

  1. م

    از چی میترسه

    باحال بود
  2. م

    چرا رفیقت شده

    خوبه همیشه خردادی ها باحالن
  3. م

    وقتی سر جلسه امتحان هستند

    خدارو شکر در این قسمت خردادم
  4. م

    وقتی خونه تنها باشه

    عالی بود خرداد
  5. م

    برای شما هم این موضوع پیش اومده؟؟

    سلام و ارض ادب خدمت همه دوستان کافه نویسندگان تصویر بالا خیلی برام جالب بود گفتم برای شما هم بزارم چون برای من خیلی اتفاق افتاده برای شما چطور؟ منتظر نظرهاتون هستم :giggle:
  6. م

    برای شما هم این موضوع پیش اومده؟؟

    چه جالب...
  7. م

    در حال تایپ داستان کوتاه شهر غمگین | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نام داستان:شهر غمگین نام نویسنده:مهرانا ژانر:اجتماعی ناظر: @ReiHane خلاصه داستان:داستان دختری که از افسردگی در کوچه های شهر قدم میزند،و دلش میخواهد در یک مکان آرام به خوابی طولانی برود و دیگر بیدار نشود!.و حالا چه کسی میخواهد به او کمک کند؟
  8. م

    در حال تایپ داستان کوتاه شهر غمگین | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    شهر غمگین پارت اول در جستجوی یک مکان برای آرامش هستم.دلم میخواد از خانه بیرون بروم وبه آسمان خیره شوم شاید حالم کمی بهتر شود.دست هایم را بر روی گوش هایم میگذارم،بعضی اوقات از شدت بغض دلم میخواد دیگرهیچ صدایی نشنوم .یا حداقل ،بتوانم در سکوت گریه کنم و به غصه های خودم فکر کنم. از جایم بلند...
  9. م

    در حال تایپ داستان کوتاه شهر غمگین | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پارت دوم یک عالمه پیام،با یک عالمه کانال...تک تک بهشون سر زدم و کمی هم آهنگ گوش دادم،یکهو دیدم که دوستم ملیکا بهم پیام داد؟؟! -سلام مریم خوبی؟چرا خبری ازت نیست؟همه ی بچه ها دل نگرانت شدم!؟ و بعد منم با بی حوصلگی براش نوشتمˆ -ممنون خوبم.فقط کم بی حوصله هستم. انگار حرف های ملیکا تمامی نداشت چون...
  10. م

    درخواست مدیریت آزمایشی تالار پادکست

    سلام وخسته نباشید خدمت همه شما درخواست مدیریت آزمایشی تالار پادکست رو دارم اگه میشه لطفا قبول کنید ممنون..:aiwan_light_gamer2:
  11. م

    درخواست مدال میکسر انجمن | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با سلام در خواست مدال میکسر رو دارم
  12. م

    در خواست مدال کاربر فعال | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با سلام در خواست مدال کابر فعال رو دارم اگه میشه تایید کنید ممنون
  13. م

    در حال تایپ داستان کوتاه شهر غمگین | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پارت سوم داخل قطار که شدیم و داخل کوپه ی مخصوصمان نشستیم،ملیکا سبد خوراکی هایش را در آورد و به من رو کرد و گفت: -بیا مریم جان این نون و پنیر و گردو را بخور تا جون بگیری نمیبینی چقدر لاغر شدی! من هم خیلی سریع لقمه رو ازش گرفتم و تشکر کردم،تا به حال اینقدر لقمه به آن خوشمزه گی نخورده بودم!شاید به...
  14. م

    در حال تایپ داستان کوتاه شهر غمگین | مهرانا کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پارت چهارم ملیکا رو به من کرد و گفت: -ببخش اینم جزو برنامه بود. +ای خدا من از دست تو چیکار کنم ؟!خونم رو که به باد دادی الان هم که داری میگی قرار بوده آلمان بیایم نه مکزیک...! -آروم باش دیگه گذشته باید به جلو نگاه کرد! تو اون صحنه فقط میخواستم خفش کنم که اینقدر داره با اعتماد به نفس حرف میزنه!از...
  15. م

    اگر بتونی درست جواب بدی در آینده یک قاتل خواهی بود!

    به نظر من چون دیگه مرد رو ندیده روانی شده خواهر رو کشته
  16. م

    روحیات هنری هر ماه

    خردادیا دستا بالا
  17. م

    فراخوان چالش ادبی ماهانه | انجمن کافه نویسندگان

    اعلام آمادگی هورا چالش :aiwan_light_dance4:
عقب
بالا پایین