نتایح جستجو

  1. I

    همگانی اگه یه درس بودی...؟

    فیزیک و شیمی
  2. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت هفتم در پایان قرار دلچسبشان ستاره از برایان خواست که به او یوگا یاد دهد چون گمان می‌برد هر آنچه راجع به یوگا یاد گرفته است تنها برای تناسب اندام و چشم و هم چشمی بوده! برایان: ستاره یوگا فراتر از چیز‌هاییِ که این روز‌ها تو اینترنت می‌بینیم. یوگا هنر هماهنگی جسم، ذهن و روحِ! به تعادل انرژی...
  3. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت ششم ستاره با چشمان پر شور حرف‌های او را دنبال می‌کرد؛ چون پروانه‌ای که به سمت شمع می‌رود! چون زمینی که به دور خورشید می‌چرخد و هرگز دلیلش را نمی‌خواهد! مکالمه‌ی زیبای آن دو به پایان رسید؛ غروب شده بود و برایان می‌خواست به خانه‌اش برود در پایان از ستاره خواست که امشب به حرف‌ها فکر کند و سپس...
  4. I

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    درود درخواست رنک نویسنده رو دارم پارت گذاری داستان کوتاه هم شاملش میشه؟
  5. I

    انقدر از نویسنده‌هایی که ... بدم میاد

    راستش من از کسی بدم نمیاد چون کسی رو قضاوت نمی‌کنم. ولی کسایی که( مخصوصا زنها) رمان‌های زن ستیزانه می‌نویسن گاها باعث می‌شن ناراحت بشم.
  6. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت پنجم شور پرسیدن در چشمان قهوه‌ای رنگ ستاره موج می‌زد پس سؤالش را پرسید -راستش متوجه نمی‌شم! برایان پاسخ داد -خودت جواب همه‌ی پرسش‌ها رو می‌دونی. ولی ستاره احساس می‌کرد که این ادراک برایش زیاد هستند. پس از سپری شدن ثانیه‌هایی در سکوت تصمیم گرفت که راجع به خودش صحبت کند -راستش من یه شرکت...
  7. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت چهارم برایان لبخندی زد و دست ستاره را رها کرد؛ ولی هنوز دست ستاره روی قلبش بود و تلاش می‌کرد تا جهان ناشناخته‌ی برایان را بشناسد. برایان با لبخند گفت -می‌تونی وقتی داری می‌دویی به صدای جهان گوش بدی چون داره باهات صحبت می‌کنه! این بهتر از هزاران نشخوار ذهنیِ! جدی می‌گم بانو ستاره. ستاره هم...
  8. I

    دنباله دار ➸⊙یه سوال از نفر بعد بپرس➸⊙

    بازیگر نقش زن شگفت انگیز اسمشو نمی‌دونم اگر نویسنده‌ی داستان زندگیت بودی؛ اسمش رو چی می‌ذاشتی؟
  9. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت سوم ستاره در خانه‌اش را باز کرد و با فضایی زیبا و آماده رو‌به‌رو شد. به آرامی زیر ل*ب گفت -آرامش این‌جا عالیه! دوشی گرفت، یک پیراهن تنگ قرمز با شلوار مام فیت لی پوشی، مو‌هایش را اتو کشید، کفش‌های ورزشی‌اش را به پا کردو برای دوییدن آماده شد. کنار مزرعه‌ها به آرامی می‌دویید؛ انرژی زندگی در...
  10. I

    مسابقه مسابقه‌ی شعرنویسی | اسفند ۱۴۰۲

    درود اعلام آمادگی
  11. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت دوم پسر مریم و عماد بود، لیوان شرابی در دست داشت و کنار ستاره نشست. واضح بود که از ستاره خوشش می‌آمد و این برای توسعه‌ی شرکت پدر و مادرش هم مفید بود زیرا شرکت ستاره در تهران یکی از بهترین‌ها بود. ستاره پاسخی نداد چون او را منزجر کننده می‌دانست؛ همه چیز برای ستاره جای شک و تردید داشت! پسر...
  12. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    پارت اول از فشار این همه کار کلافه شده بود و تمام برگه‌های روی میز را به زمین ریخت؛ موهای پریشانش از زیر شال بیرون بودند و در باد می‌رقصیدند، به تلخی فریاد کشید. -حسام لطفا پنجره رو ببند! چه روز مزخرفی برای بارون اومدنه. حسام می‌دانست رئیسش به خاطر قراردارد شکست خورده نگران است، پس چیزی به دل...
  13. I

    جذب ناظر رمان [ زمستان 1402]

    سلام اعلام آمادگی
  14. I

    اطلاعیه ✅درخواست تایید رمان✅

    سلام درخواست تایید رمان و داستان کوتاهم رو دارم
  15. I

    در حال تایپ داستان روشنیدگی | ایران

    نام: داستان کوتاه روشنیدگی ژانر:خودشناسی_عاشقانه نویسنده: ایران ناظر: @TWCA خلاصه: ستاره غرق در دنیا و درد‌هایش است؛ او کاملا توسط ذهنش اداره می‌شود اما روزی با شخصی صحبت می‌کند که برای او از راز‌های زندگی و خوشبختی می‌گوید و به تدریج او خود را غرق در آرامش درونی می‌بیند و برای رسیدن به...
  16. I

    دنباله دار ➸⊙یه سوال از نفر بعد بپرس➸⊙

    یه روزی سر خط همه‌ی‌ خبر‌ها صلح و شادی مردم جهان باشه آیا دنیای خیالی دیگه‌ای برای فرار از این دنیا برای خودت ساختی؟
  17. I

    مشاوره علائم نگارشی

    خیلی ازتون سپاسگزارم
  18. I

    مشاوره علائم نگارشی

    سال ۳۰۰۹ کنتایری(بر اساس اسم ستاره‌ی منظومه‌ی کِتونیا) سال خوبی برای مردم قبیله‌ی مانتی،اهالی بخشی از ششمین سیاره این منظومه نبود. رئیس قبیله‌ی آن‌ها بانو کوهیاراچو باید صاحب دختری می‌شد تا ریاست را به او بسپارد ولی او تنها یک پسر داشت، پسری که از صمیم قلب دوستش داشت. همچنین بانو هرگز نمی‌خواست...
  19. I

    دنباله دار ➸⊙یه سوال از نفر بعد بپرس➸⊙

    آهنگ مهتاب از ویگن اگر خوشبختی یه آدم بود، از نظر تو کی بود؟
عقب
بالا پایین