نتایح جستجو

  1. Z

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39753/ درخواست تغییر تگ فرعی رمان رو داشتم ا رمان اصلاح شده
  2. Z

    اختصاصی پرسش و پاسخِ کارگاه‌ گويندگي

    سلام عزیزم من توی گفت و گوی تبلیغاتی با خبری مشکل دارم، چطور باید یک متن رو خبری و تبلیغاتی بگیم؟
  3. Z

    نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab

    متن، احساس عاشقانه بین اهورا و مهتاب، توصیفات و... همگی خوب بودند؛ نمیگم قلم شما قوی نیست، اتفاقا بلدید کلمات را در جای مناسب به کار ببرید، تنها چیزی که این وسط کمی آزاردهنده است فقط و فقط پرداختن فضا و شخصیت هاست. مثال هم زدم، صاحب مجموعه نگهداری از دختران که پدر اهورا باشد؛ فقط یک بار و در یک...
  4. Z

    نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab

    سلام و وقت به خیر خدمت شما نویسنده گرامی در مورد شخصیت پردازی: - ببینید شخصیت پردازی فقط در پرداختن توصیفات ظاهری نیست، کاراکتر وقتی به خواننده معرفی می‌شود؛ خواننده باید کاراکتر را کامل بفهمد؛ من نمیگم شما شخصیت را معرفی نکردید؛ شخصیت‌ها معرفی شدند اما دانسته‌های خواننده در مورد شخصیت‌ها اندک...
  5. Z

    نظارت همراه رمان ساقدوش | ناظر: mohaamad

    رمان ساقدوش رو یک هفته پیش حدود ده روزی هست که پارتگذاری کردم، دارم مینویسم و پارتهاش رو قرار میدهم، بله دارم ادامه میدهم.
  6. Z

    نظارت همراه رمان مژدار | ناظر: blue lady

    سلام رمان مژدار تمام شده و من دارم کارهای اصلاح نهایی، نقد و تگ رمان رو انجام میدهم.
  7. Z

    چالش [تمرین نویسندگی]9️⃣

    - می‌دونی غمگین‌تر از تنهایی خودت چیه؟! غمگین‌تر از تنهایی، آغو*ش سکوتیه که خونه‌ای خاموش رو در بر گرفته؛ آره سکوتی که توی تنهایی‌ات فریاد می‌زنه به مراتب غمگین‌تر از خود تنهاییه.
  8. Z

    صندلی داغ سری ۱۲۸ | بی صدا

    وای ممنون از لطفتون🥰
  9. Z

    نقد و بررسی نقد اولیه رمان کالویت | منتقد: Zeinab

    نقد اولیه ارکان اولیه‌ی رمان ۱. عنوان رمان کالویت: عنوان رمان در یک کلمه گفته شده و بدون کلیشه است، اسم رمان قابلیت جذب خواننده را دارد و عنوان رمان که به صدایی سرد تشبیه شده به کل محتوای متن، خلاصه و مقدمه وصل می‌شود؛ در این زمینه نویسنده قدرت خود را در انتخاب عنوان به جا و زیبا که متناسب با...
  10. Z

    اطلاعیه درخواست نقد شورا | رمان کوتاه و داستان کوتاه

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40475/ درخواست نقد داستان کوتاه مرگ ماهی
  11. Z

    اطلاعیه درخواست نقد داستانک

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40475/ سلام درخواست نقد داستان مرگ ماهی تاریخ 29 نیز ماه 1404
  12. Z

    نظارت همراه رمان ساقدوش | ناظر: mohaamad

    سلام چند پارت جدید قرار داده شده
  13. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    لیوان چای را از داخل سینی برداشت؛ چشم غره‌ای رفت و گفت: - چایی اون دفعه رو نخوردی، فکر نکن نفهمیدم؛ من بدم میاد چیزی برداری نخوری؛ اگه دوست نداری برندار، یا اگه برداشتی بخور؛ اون موقع چیزی نگفتم چون دیدم ناخوشی. سری پایین انداختم و ل*ب زدم: - بله ببخشید. سوالی پرسیدم: - اینجا چرا اینجوریه؟! حتی...
  14. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    مرد سری تکان داد و از جایش برخاست. راننده تاکسی را رد کردم، مابقی پول را پس داد و از آن محل دور شد؛ سپس به سمت محلی که قدرت از آن یاد کره بود، رفتیم. خانه‌ای با دری زنگ زده انتهای کوچه‌ی خاکی به چشم می‌خورد؛ بوی مواد و لجن از همان ابتدای کوچه مشامم را می‌آزرد؛ گرد غم و فلاکت و کثافت خاک کوچه را...
  15. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    با برگشتنم مردی با ریش طویل در مقابلم سبز شد؛ رد چاقو در جای جای صورتش به همراه ظاهر غلط اندازش او را اوباش و لاابالی معرفی می‌نمود؛ با صدای فوق‌العاده زمختش درون صورتم نشخوار کرد: - فرمایش؟! سعی کردم آرام و با متانت سوالم را بپرسم تا عصبی‌اش نکنم؛ بنابراین گفتم: - من دنبال آدرسی که توی این برگه...
  16. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    عصر هنگام وقتی مادر و بقیه از راه رسیدند؛ محسن و مروارید هم خود را به نوعی تلپ و خودشان خودشان را دعوت کرده بودند؛ بساط شام که حاضر شد، محسن مثل قحطی زده‌های ندید بدید به سمت سفره حمله ور شد؛ دست پیش بردم و گفتم: - هی آروم، بزرگ تری کوچیک‌تری گفتن. سپس رو به مادر کرده و بی توجه به تذکر مادر که...
  17. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    چند روز از ارتباط حضوری‌ام با آن دختر نگذشته بود که تصمیم گرفتم به تنهایی اتاق مهتاب را بگردم؛ عصر پنجشنبه بود و مامان و مرضیه می‌خواستند سری به مهتاب بزنند؛ مروارید گفته بود که با محسن دنبالشان می‌آیند تا با هم بروند؛ اما من سردرد را بهانه کردم تا با نبود بقیه بیشتر بتوانم کنکاش کنم شاید بتوانم...
  18. Z

    خوب رمان ساقدوش | زینب هادی مقدم

    کمی فکر کردم و متعجب پرسیدم: تو از کجا فهمیدی که خواهر من به این وسیله کشته شده؟! اون شب دیدم که پلیس اون بسته‌ها رو از اتاق خواهرت خارج کرد. و تو فکر کردی خواهر من مواد مصرف می‌کرده؟! مگه غیر از اینه؟! پوزخندی زدم و دستانم را به نشان دست به سینه در آغو*ش هم سوق دادم و با اندوه سرم را به نشان...
عقب
بالا پایین