اشعار هیوا مسیح

  1. د

    شعر اشعار هیوا مسیح

    آینه‌ی روبروی من از یاد نمی‌رود کجا باید از تماشا برخیزم و سایه‌ی دورترین درخت جهان را به تهی‌خانه‌‌های تا دوردست آسمان بیاورم؟ کجا باید از تماشا برخیزم؟ چقدر درخت، در همیشه این دشت‌ها تنهاست چه قدر راه، مرا تا مردمان پراکنده برد حالا به زیارت تنهاترین درخت جهان می‌روم که سکوت مادران زمین را...
عقب
بالا پایین