روزی ما دوباره کبوتر های مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال...
احمدشاملو
انجمن کافه نويسندگان
انجمن کافه نویسندگان مرجع اصلی صوتی کردن آثار
دلنوشته احمدشاملو
دلنوشته صوتی شده
دلنوشته های صوتی شده انجمن کافه نویسندگان
دکلمه احمدشاملو
صوتی کردن آثار ادبی کاربران
صوتی کردن اثار کاربران در انجمن کافه نویسندگان
آیدای عزیز من
هرچه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند لحظهای کوتاه بیشتر ندیدمت. تمام سر شب، تنها و بیهدف در خیابانهای تاریک و خلوت این اطراف راه رفتم و به تو فکر کردم. شاید اگر بیرون نمیرفتم، میتوانستم دفعات بیشتری ببینمت، ولی چون بهات گفتم که بروی بخوابی و قبول...
تارهای بیکوک و
کمانِ بادِ ولنگار
باران را
گو بیآهنگ ببار!
غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینهی بیقرار
باران را
گو بیمقصود ببار!
لبخندِ بیصدای صد هزار حباب
در فرار
باران را
گو بهریشخند ببار!
چون تارها کشیده و کمانکشِ...
اجمن شعر
احمدشاملواحمدشاملو و آیدا
اشعار احمدشاملو
انجمن
انجمن ادبی
انجمن تکست
انجمن رمان نویسی
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
انجمن شعر
انجمن شعر و ادب
انجمن فرهنگی
شاملو