داستانک

  1. مَمّد

    در حال تایپ داستانک سوگنامه‌ای برای گرگ، روباه و خر | مَمّد

    عنوان: سوگنامه‌ای برای گرگ، روباه و خر نویسنده: @مَمّد ژانر: فانتزی، تراژدی خلاصه: در سرزمینی که حیوانات هم برای زنده ماندن باید نقشه بکشند، خیانت و فریب به شکل غریزه در می‌آید. روایتی تلخ و فانتزی از گرگی باهوش، روباهی حیله‌گر، و خَری که شاید ساده‌تر از آنی‌ست که باید باشد. «سوگنامه‌ای...
  2. مَمّد

    در حال تایپ داستانک تلکه | مَمّد

    عنوان: تلکه نویسنده: @_MmD_ ژانر: اجتماعی، عاشقانه سطح: خلاصه: در دل روزمرگی‌ها، گاهی یک آرزو می‌تواند همه‌چیز را تغییر دهد. «تَلَکه» روایتی است از دو رفیق، تصمیم‌هایی که بوی دود می‌دهند، و دختری که هیچ‌کس را بی‌تفاوت نمی‌گذارد. قصه‌ای پرکشش از انتخاب، وسوسه، و لحظه‌ای که ممکن است مسیر زندگی...
  3. مَمّد

    در حال تایپ داستانک مهلکه‌ی خود ساخته | مَمّد

    عنوان: مهلکه‌ی خود ساخته نویسنده: @_MmD_ ژانر: عاشقانه خلاصه: یک ملاقات مجدد برای آرام گرفتن دل، برای تسکین افکار معلق در ذهنِ مه آلود و برای یافتن پاسخی برای سوال‌های بی‌جواب!
  4. مَمّد

    در حال تایپ داستانک کی مثل من؟ | مَمّد

    عنوان: کی مثل من؟ نویسنده: @_MmD_ ژانر: عاشقانه خلاصه: ماجرای یک نامه‌ی عاشقانه و جزئیاتش. آیا شما دوست دارید که معشوق آن را بخواند؟ اگر نخواند چه می‌شود؟ یا اگر آن را بخواند و نفهمد که نویسنده‌ی آن کیست؟ ببینیم که سرنوشت آن نامه و مخاطبش چیست!
  5. marym

    در حال تایپ داستانک قاضی حکم صادر نکن | marym

    « بنام عشق » داستانک: قاضی حکم صادر نکن ژانر: اجتماعی اثر: مریم فواضلی «marym» دیباچه: پشت سلول‌های سرد و بی‌روح، دنیایی از ناگفته‌ها و رازهای نهفته است. در دل این سلول گفتنی‌های دفن شده است؛ و خونی که بر زمین ریخته شده، تنها نشانه خشونت و بی‌عدالت است.
  6. مَمّد

    در حال تایپ داستانک وقتی برای ماه دست تکان دادم| مَمّد

    عنوان: وقتی برای ماه دست تکان دادم نویسنده: مَمّد ژانر: عاشقانه، اجتماعی خلاصه: همان همیشگی! مکالمه‌ای ساده میان یک عاشق و ماه، درباره‌ی معشوق، با یک تفاوت؛ این بار حقایق بازگو می‌شوند!
  7. مَمّد

    اتمام یافته داستانک یک بهمن خاطره | _MmD_

    به نام خدا عنوان: یک بهمن خاطره نویسنده: @_MmD_ ژانر: عاشقانه سطح: محبوب خلاصه: یک مکالمه‌‌ی ساده، میان یک روان‌شناس و یک شخص درباره‌ی یک بادبادک و یک بهمن خاطره!
  8. ح

    در حال تایپ داستانک ذوالقدر | پوررضا‌آبی‌بیگلو

    او را دید جغد به رسم ادب، پنجه بالا آورد و سر تکان داد. پیرمرد خیره به او ماند، دست‌های لرزان و چروکیده‌اش را بالا آورد، آن چند استخوان کشیده را به سختی تکان داد. چشم از او بر نمی‌داشت، مبادا که توهم باشد. فریادی سرخوش در کل روستا طنین انداخت. پس او را دید! صبح، پچ‌پچ مردم در گوش هم، چونان...
  9. ابتـهاج

    در حال تایپ داستانک صور ابکم | نویسنده آتریسا اکبریان

    دخترک بالاخره عضلات کوچک و بلااستفاده صورتش را حرکت داده و لبخندی محجوبانه می‌زند. لبانش را چندین‌بار تکان می‌دهد اما طبق روال همیشه، جز چندین صدای نامفهوم و گوشخراش چیزی از هنجره‌اش خارج نمی‌شود. دخترک بیچاره... دخترک لال بیچاره! به جای آن دستان کوچکش را که درست مثل کل تنش اندکی فربه است دور...
  10. M

    در حال تایپ گورستان گرونوبل | MahsaMHPمهسامیر‌حسن‌پور

    - هنوز اخراج نشدی! پس بی‌چون و چرا انجام بده. دلیلی برای ایستادن نداشت، بازویش را از دستش بیرون کشاند و به بیرون از کارخانه قدم برداشت؛ پاهایش تحمل وزنش را نداشتند و معده درد، طاقتش را طاق کرد. ریموت را فشرد و خودش را روی صندلی رها کرد. بطری آب را از صندلی کنارش برداشت و نوشید. خودرو را به حرکت...
  11. سایهـ سٰـار

    قوانین قوانین بخش داستانک | تالار ادبیات

    با سلام خدمت تمامی کاربران ارجمند انجمن کافه نویسندگان. بخش داستانک نیز ماننده ساب‌های دیگر تالار ادبیات دارای قوانینی است که از تمامی نویسندکان فعال بخش داستانک انتظار می‌رود که قوانین را با دقت خوانده و به آن‌ها عمل کنند. ۱_ کسانی که داستانک آن‌ها کمتر از دو پست است، حق زدن تاپیک ندارند و...
  12. S

    در حال تایپ داستانک محبوس در آینه | Sara.H

    پایان
  13. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    تکه‌ای بزرگ از کیک را برید و با ولع شروع به خوردن کرد. با هر تکه‌ای که داخل دهانش می‌گذاشت لبخندش کشیده تر می‌شد. حالش را دوست داشت! کمی همانجا نشست و به تکه‌های باقی مانده کیک خیره شد. کسی نبود که تکه‌های بعدی را با اون سهیم بشود. اما عیبی نداشت. کم کم، دیدِ چشمانش تار شد. سرش گیج می‌رفت. انگار...
  14. R

    در حال تایپ داستانک نقطه‌های خاکستری | diana.zam

    نقطه‌ پنجم: آتش و آب عقیده دارند، با تمام بدی‌هایشان خداوند همان‌طور که ابراهیم را که در آتش افتاده بود نجات داد و گل بر سر او ریخت؛ در جهنم از آتش نجاتتان خواهد داد... . چه خیال پوچی! می‌دانند گوارا‌تر از آب نیست، می‌دانند بخاطر نقطه‌های سفیدی که در دستشان است؛ لایق گوارا‌ترین آب هستند... ...
  15. S

    پایان نقدوبررسی نقد داستانک ریسمان خونابه | آتریسا اکبریان، ح _وفا کارگروهی کاربران انجمن کافه نویسندگان

    ???داستانک??? ?نقد شروع داستانک(OPENING) : در شروع داستانک با تک صحنه ای واهمه انگیزی روبرو میشویم که فرد گرفتار حس عذاب وجدان از کشتن فردی دیگر که در زندگی روزمره اش مختل ایجاد کرده اشاره دارد و با ژانر اثر همخوانی دارد ولی در کل داستان برده و اسیر بودن فرد توسط ریسمان را بیان میکند و بهتر...
  16. یمنا

    در حال تایپ داستانک اثیر | نویسنده حورا

    نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید...
  17. ن

    در حال تایپ داستانک رایحه‌ی مرگ| nEgIn

    نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید...
  18. ن

    در حال تایپ داستانک یادگاران مشتعل| نارسیس یوسفی

    با لبخندی که سعی در پنهان کردن خستگی‌ای که از بهر چندین ساعت نشستن پشت میز بود داشت، به سوی تخت خواب زرگون‌اش گام برداشت تا کمی استراحت که ناگهی بانگ نبرد به گوش رسید... . پرین با تعجب و کنجکاوی به طرف پنجره‌ی گوشه‌ی اتاقش دوید. از بیرون نگاهی به سرزمینش انداخت که همچو میدان جنگ به آتش و خون...
  19. L

    در حال تایپ داستانک گل نرگس| کتایون

    دستم را بلند می‌کنم و کوله را پایین می‌کشم. آرام کوله را از دستانم بیرون می‌کشد و با دقت براندازش می‌کند. از اینکه سالم مانده و حتی یک پارگی هم ندارد برق رضایت بر چهره‌اش می‌نشیند. رو بر می‌گردانم و به سمت آشپزخانه قدم بر می‌دارم. صحنه‌ای جلوی چشمانم جان می‌گیرد. من با شلوار لی دم پا گشاد و...
  20. ج

    داستانک ریسمان خونابه | ریحانه اکبریان، ح _وفا کارگروهی کاربران انجمن کافه نویسندگان

عقب
بالا پایین