زندان آن زن
مانتوی قرمزش بود
زندان آن پلیس ها
ماشین سیاه شان
زندان پدرم
کت و شلوار راه راهش بود
که راه اداره را فراموش نمی کرد
زندانی های زیادی
در خیابان راه می روند
با تلفن حرف می زنند
سیگار می کشند
مثلا آن زن
زندانش آشپزخانه ی کوچکی است
یا آن مرد
که زندانش را در آغو*ش گرفته
و...