به ویلا که رسیدیم در عرض شاید یک ساعت و نیم ونوس میرزا قاسمی درست کرد، این دختر آشپز فوقالعادهای بود.
بعد از شام وقتی کنار ساحل جلوی آتیش باهمدیگه نشسته بودیم بهش نگاه کردم.
زندگی ونوس با آرامش و خوشبختی جلو میرفت؛ درست برعکس زندگی من!
گاهی اوقات، بهش حسادت میکنم.
- چرا بهم زل زدی؟...