ترجمه رمان کری

  1. HADIS.HPF

    در حال ترجمه ترجمه رمان کری| مترجم Hadis hpf

    استلا از رو صندلی بلند می‌شود و به سمت پنجره می‌رفت. پشت سارافن لیمویی رنگش کمی چروک شده بود، در حالی که بازوان خودش را در دست گرفت، گفت: - حس می‌کنم گذشته جلوی چشم‌هام، باز داره تکرار میشه! ماشین‌های تو خیابان مدام جا به جا می‌شوند و من همچنان می‌نشینم و گوش میدم، با خودم فکر می‌کنم مثل...
عقب
بالا پایین