حدیث پورحسن

  1. دیـوا

    در حال تایپ رمان هرشب، بی نام | گروه اول مسابقه

    نام اثر: هرشب، بی‌نام نویسندگان: حدیث پورحسن، ملیکا کاکو | @HADIS.HPF @Melica ژانر: جنایی | روان‌شناختی | عاشقانه @تاجِرِ غَم خلاصه: بعضی صداها از خاطره نمی‌گذرند. بعضی آدم‌ها، هرگز واقعاً گم نمی‌شوند… هر شب ساعت نه، صدایی در تاریکی پخش می‌شود؛ صدایی که انگار فقط برای او ساخته شده است. اما...
  2. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تاکسیدرمی | نویسنده hadis hpf

    مرسده لبخندی محو و محترمانه زد، نگاهی به چهره‌ی بی‌حالت او انداخت و آرام گفت: – روحش شاد… رستمی پلک‌هایش را نیمه بست، گویی برای لحظه‌ای میان گذشته و حال معلق مانده بود. بعد با لحنی که گرمایش هنوز لایه‌هایی از اندوه در خود داشت، گفت: – تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل...
  3. HADIS.HPF

    کمیک ترجمه‌ی وبتون زیر صفر | مترجم hadis hpf

    پایان قسمت دهم❤️ خودتون تصور کنید?
  4. R

    نقد کاربر نقد رمان نابود کرد، نابود شد| Hadis hpf

  5. HADIS.HPF

    کمیک ترجمه وبتون عشق به دشمن | مترجم hadis hpf

    پایان قسمت ۱۲?❤️
  6. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf

    پشت سرش قدم برداشتم. هنوز حالم خوب نبود، اما صدای قدم‌های آرین جلوتر ازم، حس امنیت می‌داد. گاهی با سر برمی‌گشت تا مطمئن بشه هنوز دنبالش هستم. کنار ماشین مشکی رنگش ایستاد و در صندلی شاگرد رو باز کرد. بی‌هیچ حرفی نشستم. خودش هم دور زد و پشت فرمان نشست. تا مدتی فقط سکوت بود. صدای کولر ماشین و...
  7. HADIS.HPF

    در حال تایپ رمان تمنای عشق | نویسنده hadis hpf

    به ویلا که رسیدیم در عرض شاید یک ساعت و نیم ونوس میرزا قاسمی درست کرد، این دختر آشپز فوق‌العاده‌ای بود. بعد از شام وقتی کنار ساحل جلوی آتیش باهمدیگه نشسته بودیم بهش نگاه کردم. زندگی ونوس با آرامش و خوشبختی جلو می‌رفت؛ درست برعکس زندگی من! گاهی اوقات، بهش حسادت می‌کنم. - چرا بهم زل زدی؟...
عقب
بالا پایین