لبخند غمگینی زدم و گفتم:
روحش شاد…
تصمیم گرفتم برای خودم یه کار و کاسبی راه بندازم؛ جایی مثل هتل یونیک، که توی شادی و غم کنار مردم باشه.
سری تکون دادم و با دیدن سوال بعد، کمی تردید کردم.
خب، سوال بعد؟
خب… یکم خصوصییه!
بلند خندید و گفت:
اشکالی نداره، بپرس!
شما مجردید یا متأهل؟
دستهاش رو...