تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته بریده‌هایی از کتاب "بیمار خاموش"

  • شروع کننده موضوع Ermia
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 93
  • پاسخ ها 25
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
متنفرم از این‌که او را ناراحت ببینم و با چشمان دلخور به من نگاه کند. متنفرم از این‌که باعث دردش شوم.
 
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
تمام آرزوهایم به باد رفت... تمام رویاهایم خر*اب شد... هیچ چیز نماند.. هیچ چیز... حق با پدرم بود. من حق زندگی نداشتم. من... هیچ چیز نبودم. این همان کاری است که گابریل با من کرد. حقیقت این بود. من گابریل را نکشتم. او مرا کشت. من فقط ماشه را کشیدم.
 
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
جنون قتل و جنون خودکشی در لحظه متولد نمی‌شوند. منشأ آن‌ها به سرزمین پیش از حافظه، دوران کودکی، سوءاستفاده‌ها و بدرفتاری‌ها برمی‌گردد که در طول سال‌ها قدرت می‌گیرد و ناگهان منفجر می‌شود و اغلب هدفی نادرست را نشانه می‌گیرد
 
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
عشق واقعی خیلی آرام و بی‌حرکت است. و اگر آن را زیاد از جنبهٔ هیجان‌انگیز نبینی، خسته‌کننده است. عشق، عمیق و خونسرد است. و البته پایدار.
 
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Dec
133
137
43
هدف از درمان، اصلاح گذشته نیست. بلکه درمان بیمار را قادر می‌کند تا با گذشته‌اش روبه‌رو شود و آن را برای همیشه کنار بگذارد.
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا