تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [ از ... به ... ]

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
‏انگار من از جای بُریدگیِ زخمی در تن تو روئیده‌ام. آخ دوستت دارم، وقتی می‌نویسم که دوستت دارم سینه‌هایم درد می‌گیرند؛ همیشه همین‌طور است. عشق مثل شیری که در پستان می‌ماند و مکیده نمی‌شود، می‌خواهد سینه‌ام را بشکافد. اگر باد خاکم را ببرد و هیچ بشوم باز هم دوستت دارم. آخ شاهی جانم، شاهی جانم، شاهی جانم .

#فروغ_فرخزاد
- از میانِ نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
نامه‌ات را که می‌خواندم یک وقت متوجه شدم که دارم بلندبلند باهات حرف می‌زنم. مثلِ دیوانه‌ها. انگار که تو اینجا بودی. در برق آفتاب که روی آینه افتاده بود، بودی. نمی‌دانم چقدر می‌توانم در لندن دوام بیاورم. به همین زودی خسته شده‌ام. روزهایم به سرگردانی می‌گذرد. فکر می‌کنم چمدان‌هایم را ببندم و بروم پاریس. اگر تو نیایی اینجا نمی‌مانم. نمی‌توانم بمانم. یک حالتِ بلاتکلیف وحشتناک دارم. راستی کی می‌آیی؟ برایم بنویس. قربانت بروم. اگر بیایی از خوشی پر می‌گیرم. اگر بیایی زندگی می‌کنم. می‌بوسمت از صبح تا شب. می‌بوسمت از سرتاپا. می‌بوسمت. سینه‌ات آرامگاه منَست. آغوشت جاییست که مرا به خواب راحت و بی‌دغدغه و بی‌اضطراب و بی‌غم می‌خواند. شاهی. شاهی. شاهی. اگر داد بزنم صدایم آسمان را پاره می‌کند. آن‌قدر از عشق به تو و از میل به تو و از درد تو پُرم که اگر داد بزنم صدایم آسمان را پاره‌پاره می‌کند. شاهی، نازنینم، عمرم، نفسم، روحم، جانم. دوستت دارم. خداحافظ تا فردا / فروغ


- از نامه‌هایِ فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
ساعت دَه شب است همه خوابیده‌اند و من تنهای تنها تویِ اتاقم نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم . اگر بگویم حالَم خوب است دروغ گفته‌ام چون سرگردانی روحِ من درمان پذیر نیست و من می‌دانم که هرگز به آرامش نخواهم رسید .

#فروغ_فرخزاد
- از نامه‌هایِ فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
«غمی است که قلب مرا می‌فشارد، عذابی است که از دست‌اش راحتی ندارم و نمی‌دانم تا چه‌وقت این چنین خواهم بود، خدا می‌داند، روز و شب مثل کسی که خوره در جسدش افتاده باشد ناراحت‌ام، قلب من مشتعل است بدون این‌که کسی بداند چه آتشی در آن شعله می‌کشد. اختيار اگر دست من بود، هیچ‌وقت دچار چنین عذاب و شکنجه‌ای نمی‌شدم ولی به خدا، اختیار دست من نیست. هرچه هست تو هستی تو،... تو... تنها تو. »

#غلامحسین_ساعدی
- از میان نامه‌های غلام‌حسین ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی . نشانه‌گذاری‌ها برابر اصل نامه‌هاست .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
«طاهره‌ی قشنگ، آیا روزی خواهد رسید که دست کوچک تو طپش‌های قلب محنت‌زده‌ی مرا احساس کند و من زلف‌های زرین تو را ببوی‌ام؟»

#غلامحسین_ساعدی
- از میان نامه‌های غلام‌حسین ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی . نشانه‌گذاری‌ها برابر اصل نامه‌هاست .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
آيداى خوب خوشگل من!
آيداى يگانه ى من!

حالا ديگر چنان از احساس هاى متضاد و گوناگون سرشارم كه اگر بپرسى هر صبح را چه گونه به شب مى رسانم، بى گفت و گو در جوابت در مى مانم.
هيجان عظيم به دست آوردن تو، قلب مرا از شادى انباشته است... اما، تصور اين كه هنوز تا مدتى ديگر مى‌بايد از تو دور بمانم، قلبم را از حركت باز مى دارد.
چشمانت به من نويد و اميد میدهند، اما سكوت تو مرا از يأسى كُشنده لبريز مى‌كند...
آه، چه قدر احتياج دارم كه زبانت نيز از چشمهايت مهربان و نوازش دهنده شود،
كه زبانت نيز مانند نگاهت به من بگويد كه آيدا، احمدِ تنهاىِ دلتنگش را چه قدر دوست مى‌دارد!
- افسوس كه زبان و لبان تو به قدر چشم هايت مرا دوست نمى دارد - ...

#احمد_شاملو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,474
12,612
219
طعمِ با تو بودن طعمی‌ست مابینِ اضطراب و خوشبختی!



-از نامه‌های آلبر کامو به مارسا کاسارس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا