تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [ از ... به ... ]

مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

هوالمحبوب

با سلام

در این جستار نامه های عاشقانه ی شاملو گونه به آیدا های نوعی : ) ارسال خواهد شد


:icon12:

99.05.20
 
آخرین ویرایش:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
آدم‌هايی که بیشتر از من و تو سرشان می‌شود می‌گویند انسان متمدن آن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند.
تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و تکیه‌گاه‌های ثابت روحی و فکری.
یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی می‌کنی، خودت را کاملاً از آن‌ها بی‌نیاز بدانی.
مردم هیچ به ما نمی‌دهند که ما خودمان از به دست آوردنش عاجز باشیم.
از مردم، فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بی‌خود نصیب آدم می‌شود، حتی از پدر و مادر و خانواده...



از میان نامه‌های فروغ به برادرش فریدون فرخزاد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
آیدا! عشق و شعر و امید و نشاط و سرود زندگی من!

آیدای من! آیدای یگانه، آیدای بی همتای من!

نه تنها هیچ چیز نمی تواند میان ما جدایی بیفکند، بلکه هیچ چیز نخواهد توانست میان آنچه من و تو هستیم و وجودی یگانه را تشکیل می دهیم، باعث احداث تویی و منی بشود… من و تویی در میانه نیست، و اگر جسم نباشد روحی نمی تواند بود و اگر روح نباشد جسمی نیست.

قلب من فقط به این امید می تپد که تو هستی، تویی وجود دارد که من می توانم آن را ببینم، او را ببویم، اورا ببوسم، او را در آغو*ش خود بفشارم و او را احساس کنم.

من بزرگ ترین،خوشبخت ترین،مقتدرترین و داراترین مرد دنیا هستم!
بزرگترین مرد دنیا هستم، زیرا بزرگ ترین عشق دنیا در قلب من است…
عشق، بزرگ ترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم چرا بزرگترین مرد دنیا نباشم؟
خوشبخت ترین مرد دنیا هستم؛ زیرا قلبی که در کنار من می تپد، با تپش خود مرا به همه ی پیروزی ها نوید می دهد؛ و کسی که پیروز است چرا خوشبخت نباشد؟ و کسی که پیروزترین مرد دنیاست چه گونه خوشبت ترین مرد دنیا نباشد؟

مقتدرترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام که در سرشارترین لحظه های کامیابی، در لحظاتی که نه خدا و نه شی*طان ،هیچ یک نمی توانند سرریزشدن جام های مالامال از لذ*ت و هو*س را مهار کنند، توانسته ام پاسدار پاکی و تقوا باشم و لجام گسیخته ترین هو*س هایی را که غایت آرزوهای حیوانی است، برای وصول به بلندترین درجات عشق انسانی مهار کنم!

و کسی که تا این حد به همه ی هو*س های خود مسلط است، چرا ادعا نکند که مقتدرترین مرد دنیاست؟
داراترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته ام تو را داشته باشم… تو بزرگ ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی توان گرفت که با تو برابر باشد. پس من که تو را دارم، چرا ادعا نکنم که داراترین مرد دنیا هستم؟
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده ام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!
و افتخار من این است که بنده ی تو باشم.



اول تیر ماه چهل و یک

شش صبح

از نامه های “احمد شاملو” به آیدا

کتاب: مثل خون در رگ های من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

«دست‌های تو در دست من است. امید تو با من است. اطمینان تو با من است. چه چیز ممکن است بتواند مانع پیشرفت من شود؟ کوچکترین لبخند تو مرا از همه‌ی بدبختی‌ها نجات می‌دهد. کوچک ترین مهربانی تو مرا از نیروی همه‌ی خداها سرشار می‌کند … یقین داشته باش که احمد تو مفلوک و شکست خورده نیست. تمام ثروت‌های دنیا، تمام لذ*ت‌های دنیا، تمام عالم وجود، برای من در وجود ” آیدا ” خلاصه می‌شود. تو باش، بگذار من به روی همه‌ی آن‌ها تف کنم. بگذار به تو نشان بدهم که عشق، عجب معجزه‌ای است. تو فقط لبخند بزن. قول بده که فقط لبخند بزنی، امیدوار باشی و اعتماد کنی. همین!»
از شاملو به آیدا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود. زندگی مهمل و نحسی که تا به امروز داشته‌ ام شایسته‌ی من نبود. من خود را به گروهی وا گذاشته بودم و اینان تصور می‌ کردند که قدر من تا به همین پایه است. وقت آن رسیده است که جامعه حق مرا به من باز دهد و این کار آغاز شده است. این کار اندکی دیر شده است، اما من از آن ناراضی نیستم: حقیقت این است که اگر جامعه به احقاق حق من قد برافراشته بود، این سال‌‌های سیاه و پر مشقت پیش نمی‌ آمد و من تو را نمی‌ یافتم. یافتن تو، بزرگ‌ ترین پیروزی زندگی من بود؛ این را به تو تنها اعتراف نمی‌ کنم، بلکه با صدای بلند، با فریاد همه‌ جا گفته‌ام …»

از شاملو به آیدا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

به جاهایی فکر می‌کردم که باید با هم برویم .. جاهای کوچکِ گمنام ، که فَقط بگویَم با آناییس رفتیم اینجا .
اینجا غذا خوردیم یا رقصیدیم
یا با هم مَست کردیم .

[ از نامه‌های هنری میلر به آناییس نین ]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

هَمین که کِنارت باشم و به
تَحسین تماشایَت کنم بَس است .
-نامه‌های هنری میلر به آناییس نین
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

کاش می‌شد فِکرم را برایت بفرستم
که یک روزِ تمام پُر از تو بوده‌است .

#آلبر_کامو | از خلال نامه‌ایی خطاب به ماریا کاسارس
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,473
12,596
219
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

پرویز جان از حال من بخواهی خودم هم نمیدانم چه بنویسم، آیا خوب هستم؟! نه، آیا بد هستم؟! آن هم نه.
قدر مسلم این است که من هیچ وقت نمی توانم از زندگی راضی باشم، چون در آن صورت زندگی برایم لطفی نخواهد داشت..

{از نامه‌های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور}
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا