تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر | اشعار احمد شاملو |

  • شروع کننده موضوع ارغنون؛
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 289
  • پاسخ ها 30
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
تاپیکی به منظور قرارگیری اشعار شاملوی عزیز؛
شاعرِ پارسی زبان و خالق سبک سپید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
من برمی‌خیزم!
چراغی در دست، چراغی در دل‌ام.
زنگارِ روح‌ام را صیقل می‌زنم.
آینه‌ئی برابرِ آینه‌ات می‌گذارم
تا از تو ابدیتی بسازم.

- شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
به تو گفتم :
گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو من درختی پُر شکوفه شوم
و برف آب شد
شکوفه رقصید
آفتاب درآمد
من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی‌ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه‌ی اقرارهاست
بزرگ‌ترین اقرارهاست ــ
من به اقرارهایم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.

- احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
چرک مُرد‌ه گیِ‌ پُرجوش
و جنجالِ کلاغان
و سپیدی‌ِ درازگویِ برف…
ته‌سُفره‌ی تکانیده به مرزِ کَرت
تنها حادثه است.
مردِ پُشتِ دریچه‌ی زردتاب
به خورجینِ کنارِ در می‌نگرد.
جهان
اندوه‌گن
رها شده با خویش.
و در آن سوی نهالستانِ عریان
هیچ چیز از واقعه سخنی نمی‌گوید.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
مع*شوق در ذره‌ذره‌ی جانِ توست
که باور داشته‌ای،
و رستاخیز در چشم‌اندازِ
همیشه‌ی تو به کار است.
در زیجِ جُستجو ایستاده‌ی ابدی باش
تا سفرِ بی‌انجامِ ستارگان بر تو گذر کند،
که زمین از اینگونه حقارت‌بار نمی‌مانْد
اگر آدمی به هنگام
دیده‌ی حیرت می‌گشود.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
در معبرِ من
دیگر هیچ چیز نجوا نمی‌کند:
نه نسیم و نه درخت
نه آبی درگذر.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
از برای تو مفهومی نیست
نه لحظه‌ای :
پروانه‌ای‌ست که بال می‌زند
با رودخانه‌ای که در گذر است
هیچ‌چیز تکرار نمی‌شود
و عمر به پایان می‌رسد :
پروانه بر شکوفه‌ای نشست
و رود به دریا پیوست.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
گر بدین‌سان زیست باید پست
من چه بی‌شرمم اگر فانوسِ عمرم را
به رسوایی نیاویزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه‌ی بن‌بست.
گر بدین‌سان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمانِ خود،
چون کوه
یادگاری جاودانه،
بر ترازِ بی‌بقایِ خاک.

- احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,049
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
این است زمزمهٔ سپیده
این است آفتاب که بر می‌آید
تک تک ، ستاره‌ها آب می‌شوند
و شب بریده بریده
به سایه‌های خُرد تجزیه می‌شود.

-احمد شاملو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا