تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
این خانه سیاه مانده مادر
مادر همه جای خانه خالی است
آفت زده روزگارمان را
مادر سر سفره خشکسالی است
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
من همون آدم قبلم ... با همون عشق قدیمی
با همون زخمای کهنه ... با همون لحن صمیمی
من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی که دیگه
حرفت و دلت یکی نیست ... هر کدوم یه چیزی میگه
از همون روزای اول ... راهمون از هم جدا بود
اون همه دیوونه بازی ... اشتباه بود، اشتباه بود
این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم
من همون آدم قبلم ... تو عوض شدی، بریدی
پای حرفمون نموندی ... رفتی پاتو پس کشیدی
رد پاتو که گرفتم ... چه چیزایی که ندیدم
از تو با هر کی که گفتم ... نمی دونی چی شنیدم
توی چشم هم یه بارم ... خوب و محترم نبودیم
هر کی کار خودشو کرد ... ما حریف هم نبودیم
این همه وقته گذشته ... با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم ... ما چرا جدا نمی شیم
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
من خرابم بنشین، زحمتِ آوار مکش
نفست باز گرفت، این همه سیگار مکش.
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
وقتی رو میکنی و رو میگیرند
وقتی سلام میکنی و دشنام میشنوی
وقتی ماه ها زیر تیغ کینه های الکی چاک چاکت میکنند
وقتی دوست داری و دشمنت دارند
وقتی بزرگشان میکنی کوچکت میکنند
و از همه دلگیرانه تر
گوشی نیست حتی
پشت گوشی!
آنوقت آتشی برپا میشود که یک سوره فقط آرامت میکند...
همه چیز را ..همه کس را همه و همه را میسپاری به خودش و زیر ل*ب زمزمه میکنی:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَّبِّ الْفَلَقِ۱مِن شَرِّ مَا خَلَقَ۲وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إٍذَا وَقَبَ۳ِ
وَ مِن شَرِّ النًّفَّاساتِ فِی الْعُقَدِ۴وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ۵
بعد نفسی چاق میکنی و ادامه میدهی ...
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
ﺁﻧﮑﻪ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳت
ﻣﺮﮒ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ
عشق از آغاز ناتنی بوده است
عهد از اول شکستنی بوده است
مثلِ دانستن چرا مردن
مثلِ از روی عمد سُر خو*ردن
مثلِ یک کارِ بد که باید کرد
کوچه را یک قدم عقب برگرد...
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم
عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری؟
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
من پای بدی های خودم میمانم...
من پای بدی های تو هم میمانم
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
مرد این قصه زود
خواهد مرد...
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست...
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
فال مرا بگیر و جانم را
من از این حال بی کسی سیرم...
|علیرضا آذر|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا