تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

تو رسم دلبری با من به جا آوردی و من هم

ازین پس با تو خواهم گفت رسم دوستداری را



به هر کس جز تو خواهم گفت: نه! باشد که بعد از این

بگیرم از لبت پروانه‌ی کمیاب آری را ...



علیرضا بدیع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در سرزمین من زنی از جنس آه نیست

این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست



این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق

دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست



راندند مردم از دل پر کینه، عشق را

گفتند: جای م*ست در این خانقاه نیست



دنیا بدون عشق چه دنیای مضحکی‌ست

شطرنج مسخره‌ست زمانی که شاه نیست



زن یک پرنده است که در عصر احتمال

گاهی میان پنجره‌ها هست و گاه نیست



افسرده می‌شوی اگر ای دوست حس کنی

جز میله‌های سرد قفس تکیه گاه نیست



در عشق آن که یکسره دل باخت، برده است

در این قم*ار صحبتی از اشتباه نیست



فردا که گسترند ترازوی داد را،

آن‌جا که کوه بیشتر از پرّ کاه نیست،



سودابه روسپید و سیاووش روسفید

در رستخیز عشق کسی روسیاه نیست



علیرضا بدیع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اگر به رسم ادب از سرش کلاه گرفت

نسیم باز مرا با تو اشتباه گرفت


دمی به ناز ، حجاب از رخت کنار زدی

"پرنده پر زد" و "آهو رمید" و "ماه گرفت"


به روی گردنت افتاد تاری از گیسو

تمام گردنه را یک تن از سپاه گرفت


دلی چنین که تو داری تصاحبش سخت است

اگرچه آینه را می توان به "آه" گرفت


تو را چنان وطنم از غریبه می گیرم

اگر که دست تو در دست او پناه گرفت...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من‌که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
همدمی ما بین آدم‌ها اگر می‌یافتم
آه من در سینه‌ام یک عمر زندانی نبود

دوستان رو به رو و دشمنان پشت سر
هرچه بود آیین این مردم مسلمانی نبود

خار چشم این و آن گردیدن از گردن‌کشی‌ست
دسترنج کاج‌ها غیر از پشیمانی نبود

چشم کافرکیش را با وحدت ابرو چه کار ؟
کاش این محراب را آیات شیطانی نبود

من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟
کاش راه خانه‌ات این‌قدر طولانی نبود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا