شعر اشعار فاضل نظری

[Kallinu]

انجمن کافه نویسندگان

ای بی وفای سنگ دل قدر ناشناس!
از من همین که دست کشیدی تو را سپاس
با من که آسمان تو بودم روا نبود
چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس
آیینه ای به دست تو دادم که بنگری
خود را در این جهان پر از حیرت و هراس
پنداشتی مجسمه سنگ و یخ یکی ست؟
کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
مگذار ما هم ای دل بی زار و بی قرار
چون خلق بی ملاحظه باشیم و بی حواس

 

[Blue berry]

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود



دیدیم ،ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟

 

[Blue berry]

به حال آرزوهای محال خویش می‌گریم ...

 

[Blue berry]

سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟

افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟



من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل

روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟

 

[Blue berry]

?

با آنکه بی دلیل رها می کنی مرا

آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟



در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست

رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا



خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم

ما عاشق توایم همین است ماجرا



خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت

گاهی به قدر صبر بلا می دهد خدا



حق با تو بود هر چه بکوشد نمی رسد

شیر نفس بریده به آهوی تیزپا



ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی!

افسانه ای بساز خود از داستان ما

 

[Blue berry]

دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفت

زندگی بعد تو بر هيچ كس آسان نگرفت



چشمم افتاد به چشم تو ولی خيره نماند

شعله ای بود كه لرزيد ولی جان نگرفت



دل به هر كس كه رسيديم سپرديم ولی

قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت



تاج سر دادمش و سيم زر، اما از من

عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت



مثل نوری که به سوی ابدیت جاری است

قصه ای با تو شد آغاز که ...

 

[نازلــی]

وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن!...

#فاضل_نظری

 

[Blue berry]

گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیست



ای اجل!مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیست!





#فاضل_نظری

 

[نازلــی]

مرا محتاج رحم این و آن کردی؛ ملالی نیست

تو هم محتاج خواهی شد، جهان دارِ مکافات است

[فاضل نظری]

 

[نازلــی]

•
روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود
از همان آغاز ما را کم‌ تحمل ساختند

#فاضل_نظری