تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر اشعار فاضل نظری

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,439
218
میان ستاره‌ای
ای عشق ، دل دوباره غبار هو*س گرفت
از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت
دل باز هم بهانه‌ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت
گفتم به هیچ‌کس دل خود را نمی‌دهم
اما دلم برای همان هیچ‌کس گرفت
افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی‌ست که از هم‌نفس گرفت
لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت



#فاضل_نظری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
داغی که بو*سه‌ی تو به ل*ب‌های ما نهاد

یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد



بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت

کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد



دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ

از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!



ما را فریب دادی و جای گلایه نیست

ما زودباوریم و تو دلال اعتماد



صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد



| فاضل نظری |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیریـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
مدیریت کل سایت
Aug
6,466
12,571
219
روزی که به سوی تو دویدم،
تو چه کردی؟

- فاضل نظری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Oct
25
179
28
وضعیت پروفایل
شب و روز‌ بهم می‌رسند... زمین می‌چرخد و من در کهکشانی دیگر تو را ملاقات خواهم کرد! ?
بد خلقم و بد عهد و زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است!مگر نه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغو*ش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
زندگی چون ساعت شماطه‌دار کهنه‌ای
از توقف‌ها و رفتن‌های یکسان پر شده ‌است


[فاضل نظری]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می‌گویند:
قطره‌ای قصد نشان دادن دریا دارد!
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

[فاضل نظری]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
آخر، آب و گلش کنار نیامد
دریا با ساحلش کنار نیامد
برکه دلش را فروخت اما دریا
با ماه کاملش کنار نیامد
باز به خاک آرمید هرچه که رویید
مزرعه با حاصلش کنار نیامد
از تو شکایت کنم که خلق بگویند
بی سر و پا با دلش کنار نیامد
اشكم و آتش، خوشا کسی که اگر سوخت
سوخت و با مشکلش کنار نیامد

[فاضل نظری]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا