انجمن کافه نویسندگان
می توانستم گیلاسم را تا نیمه از شر*ابِ کهنه پر کنم
می توانستم یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم
و آرام آرام خم*ارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم
می توانستم پا برهنه
کوچههای باریکِ باغ را بدوم
می توانستم دامنم را پر از شکوفههای یاس کنم
و م*ست شوم ...
م*ستِ م*ستِ م*ست
اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم
و برای تو شعر نوشتم
م*ست شدم ...
م*ستِ م*ستِ م*ست.
می توانستم گیلاسم را تا نیمه از شر*ابِ کهنه پر کنم
می توانستم یکی از آن آهنگهای قدیمی را بگذارم
و آرام آرام خم*ارِ نوستالژی روزگارِ خوب شوم
می توانستم پا برهنه
کوچههای باریکِ باغ را بدوم
می توانستم دامنم را پر از شکوفههای یاس کنم
و م*ست شوم ...
م*ستِ م*ستِ م*ست
اما پشتِ این پنجره، رو به دریا نشستم
و برای تو شعر نوشتم
م*ست شدم ...
م*ستِ م*ستِ م*ست.
آخرین ویرایش توسط مدیر: