به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

Zizi

مدیر تالار تدوین و سرگرمی
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
کاریکلماتوریست‌
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
تدوینگر فیلم
عضویت
9/10/20
ارسال ها
2,617
امتیاز واکنش
12,553
امتیاز
168
سن
17
محل سکونت
MHD
احساسات روزانه🌱
در راستای بر طرف شدن مشکل نمایش تاپیک ها، تاپیک قدیمی حذف و تاپیک جدید ایجاد شد

۴۰۲٫۱۱٫۴
 
تو جامعه شناسی یازدهم یه درسی هست چند تا جامعه شناس غربی اومدن گفتن هرکی داره بچه بیاره آینده بچشو تأمین کنه و هرکی هم نداره بمیره، چار تا مرفه بی درد اومدن این نظریه رو نقض کردن.. اتفاقاً اونا میفهمیدن چخبره دنیا دست کیه، این خانواده‌هایی که ندارن فقط آینده اون بچه‌های بی گناهو به گند میکشن، که تو کل زندگیشون خجالت بکشن و تو سری خور باشن و آخرشم بیشترین توقعو از همین بچه‌های بدبخت دارن.
 
نمیدونم؛ کی پنج بهمن شد؟
چشات رو ببندی پنج فروردین میشه؛ سنگ نمیبینی به سرت بزنی.
حس میکنم از پونزده سالگی به این طرف یک خوره زمان وجود داره !
یانه یک سیاه چاله که توروغرق سیاهی ها میکنه...
امیدوارم از بیست سالگی به اون طرف اتفاقات خوبی برام رقم بخوره
سپردم دست بالایی اون بهتر از هرکسی میدونه چی میشه!
ما،ساز رو میزنیم متن اهنگ با اون خوشتر مینوازه
 
دارم خبیثانه و مثل جادوگرا میخندم و روحم به لطف بدجنس‌بازی‌های امروزم جلا یافته است:/
 
سعی کنید مستقل بشید
مستقل
مستقل
مستقل
تاکییدمیکنم "میم سین ت قاف لام"
مخصوصا اگه تو یک خانواده ایی قرار دارید که حتی برای دستشویی رفتن بایداجازشون روبگیرید!
حالم از خودم بهم میخوره که نمیتونم حتی یک حریم شخصی داشته باشم
نمیدونم کی میتونم ازاد بشم ولی امیدی هم به ازادی ندارم ...
 
احساس...
خیلی از روزها شده گفتم این اخرین روزیه که زندم
اما نبود!
فردایی هم بود
وسال هایی که گذشت هم بود...
تا پای مرگ رفتم ولی...
چیشد دختر؟
هنوز که زنده ای ؟
میدونی؟!
نه نمیدونی!
بال هام رو شکستن ودیگه پرواز نکردم
گفتم عیبی نداره بجاش بدو تا بهش برسی
نفسی برای دویدن برام نذاشتن
گفتم عیبی نداره راه برو تا بهش برسی
پاهام رو شکستن
گفتم عیبی نداره سینه خیز برو تا بهش برسی
سینه خیز هم که رفتم زیرپاهاشون لهم کردن
هربار راهی برای بیرون کشیدن خودم از تو این باتلاق پیدا کردم
اما بازهم اخرش نرسیده و هنوز نفس میکشی
تااون نخواد نمیمیری این رو تو ذهنت حک کن :)
 
نمی‌دونم، ترکیب چند تا حس باهم
چند وقت پیش به مامانم گفتم من با فیلم ملی و راه‌های نرفته‌اش خیلی گریه کردم آبجیمم تایید کرد رفته فیلمو ریخته رو فلش نشسته نگاه کرده دو ساعت تو فکره هی به بابام میگه مگه دخترای من چی تو این فیلم دیدن که گریه کردن مگه ما چیکار کردیم🥲😂
جدی گرفته
 
چرا به حافظم شک نکرده بود این مدتی؟🙃
 
یه وقتا وقتی خسته میشم دلم میخاد با ادما حرف بزنم تجدید روحیه کنم لیست رو نگاه میکنم هیچکس نیست ... رنج سنی ۲۰-۳۰ در این برهه دوستای قابلی برا خودتون پیدا کنید آدم گاهی وقتا نیاز داره به بودن کسی مخصوصا ادمای شوخ طبع و حال خوب کن ‌و در خلال حوادث و ناکامی ها بیشتر ...
 
بغض*
صبر می‌کنی صبر می‌کنی صبر می‌کنی از سرکار بیاد حرف بزنی تا میاد مثه مُرده میوفته می‌میره، خداوندا به کدامین گناه🤲🏻
 
از ۵ عصر تا ۵ صبح خواب بودم و باز خستمه!
کابوسایی که دیدم...
همه‌ش قیامت! نگم...
بقول اقای چاوشی نه خواب راحتی دارم نه مایلم به بیداری...
،
وقتی یکی ازتون دست میکشه با ترحمش نمیتونید دلشو بدست بیارید فقط خودتونو کوچیک میکنید! بیخیال شین دیگه. ادما اونقدرم پیچیده نیستن..
 
در حال حاضر فقط احساس گرسنگی دارم🙁
 
انرژی هیچ کاری ندارم هیچی ...
 
غمگین، مملوء از استرس و اضطراب،
 
احساس میکنم توان ادامه دادن ندارم ولی مجبور به ادامه دادنم ...
 
هم احساس پوچی
ولی باس درست بشه اخراشه
من ادامه میدم
میشم دیونه شاد گذشتهhappy:))-همونی که همه رو میخندوند
بقول حسین تویه عاقلی هستی که خودشو به جای یه روانیه دیونه جا زده-119-حق میگی داشم
 
چه میشه گفت وقتی تمام احتمالات دنیا برای من داره به زیر صفر میل می کنه و من هنوز امیدوارم که همه چیز رو درست کنم؟ اگه این روزا در موضع ضعفم به ناچاره به جبره وگرنه هنوز هیچ بازی ای نکردم بیرون از زمین واسادم که ببینم آیا فرصت پیدا میکنم یانه؟ بار ها و بارها میگم که اگه بهار من هم سر برسه چه؟... درسته که روحم در خلال حوادث کشته شده ولی مغزم هنوز نه هنوز امید داره روزی رویاهاش رو محقق کنه و بعد بره نه اینجور...
 

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 7) دیدن جزئیات

عقب
بالا