متون و دلنوشته [ حرف دل آدم های معمولی ]

[هـور]

ولی خداییش چرا انقدر بی رحم میشید؟
اونقدر فاصله می گیرین که آدم جرئت نمیکنه سمتتون بیاد..
اونقدر یخ می بنده نگاهتون که نفوذ تو دنیاتون
میشه رد شدن از هفت خان رستم !
این فاصله ها و سردیاتونو که به دست زمان میسپرین،
تبدیل میشه به یه دیوار محکم از فولاد !
دیواری که دیگه نه شکسته میشه نه میشه نادیده گرفته شه!

چجوری می تونین بعد از اونهمه مهربونی و روزای خوب
یهویی اینقدر غریبه شین؟

?زیور شیبانی
​

 

[Lidiya]

آدم دوس داره رو بعضیا بنویسه
"این مال منه"

 

[Lidiya]

گفتم :
جهنم کجاست؟
گفت:
قلبی را پیدا کن که نمی تواند دوستت داشته باشد!
​

 

[هـور]

این زندگی
یکیو که باهاش آهنگ های مورد علاقمون رو‌ گوش بدیم،باهاش سفر بریم،کنسرت بریم،پای همه ی خوبو‌ بدمون باشه و کلی باهم کیف کنیم و بدون هیچ دغدغه ی کنارش زندگی کنیم بهمون بدهکاره!

 

[Lidiya]

من چیزهای ساده را دوست دارم،
کتاب هارا، تنهایی هارا
یا بودن با کسی که تو را می‌فهمد... ​

 

[Lidiya]

سالهاست که تو را به دِل آورده ام، اما به دست،
نه! ​

 

[Aras]

مردم همیشه عجله دارن برای رسیدن به ته مسیر
برای رسیدن به ته دنیا
فقط می‌خوان برسن
خبر ندارن جایی که الان هستن خیلیا آرزوشونه بهش برسن
خبر ندارن جایی که هستن
همین الان عین بهشته
خبر ندارن
چون اصلا نگا نمی‌کنن، به مسیرها نگاه نمی‌کنن فقط رد میشن تهش..
وقتی رسیدن می‌فهمن همچین جای خوبیم نبود..

 

[هـور]

شاید اون هیچ وقت برایِ من واقعی نبود ..
اما رَنجی که از هم بردیم واقعی بود و به همون اندازه عشقی که بهَم داشتیم .




?پرسه در مه

 

[هـور]

- سکانسی که خسرو شکیبایی گفت: «یعنی همه چی دروغ بود؟! همه حرف‌ها، زمزمه‌ها، عشق‌ها ..»
سکانسِ همه آدم هاست تو زندگی .

 

[Lidiya]

این واژه ها چقدر حقیرند !

همیشه برای از تو نوشتن واژه کم میاورم !

تمام این شعرها بهانه اند

تنها میخواهم بگویم ؛

" دوستت دارم "​