بشارتیست با حنجرهای بریده
ایستاده در شیار نابرابر سینه
التماسِ سرخی نشسته بر ل*بهاست
که گیج
که بیصدا...
دَوَرانِ خیالِ بو*سهای
به قحط نشسته
بکارتِ صدا
در ضخامتِ خشم
دست از دنیا شسته است
به خونِ جاری
تاریکیِ سر نهاده به تار تارِ گیسوانِ بلند
کدام شب را
به شومیِ شرورِ بخت تکاندهاند
که ستارههاش
هجوم ترکشهای مهیباند
بر گودی شقیقههای جوان
لبخند
خط تیرهی خشکیدهای ست در صورت
لای فشار پنجهها
تا لام از کامِ گستاخیِ تو بیرون نیاید
به سیاهی خون دلمه بستهات بگریم
یا کبودی بیگناه تنت در مسیر نگاهِ بادکردهی غیرت
یا خاکستری از ایل در دهان یاوهی بادها
برای تو
که دست شستهای در خونت...
#هانا_زارعی
ایستاده در شیار نابرابر سینه
التماسِ سرخی نشسته بر ل*بهاست
که گیج
که بیصدا...
دَوَرانِ خیالِ بو*سهای
به قحط نشسته
بکارتِ صدا
در ضخامتِ خشم
دست از دنیا شسته است
به خونِ جاری
تاریکیِ سر نهاده به تار تارِ گیسوانِ بلند
کدام شب را
به شومیِ شرورِ بخت تکاندهاند
که ستارههاش
هجوم ترکشهای مهیباند
بر گودی شقیقههای جوان
لبخند
خط تیرهی خشکیدهای ست در صورت
لای فشار پنجهها
تا لام از کامِ گستاخیِ تو بیرون نیاید
به سیاهی خون دلمه بستهات بگریم
یا کبودی بیگناه تنت در مسیر نگاهِ بادکردهی غیرت
یا خاکستری از ایل در دهان یاوهی بادها
برای تو
که دست شستهای در خونت...
#هانا_زارعی
آخرین ویرایش توسط مدیر: