همه رفتند تا زمستان شد،
خنده ها مُردند،.. گریه اذان شد..
کو جوانی؟..آرزوها کو؟!..
رفته ایم از یاد،.. یادی از ما کو؟..
شاید این بغض اخرم باشد!
آخرین غَمَم باشد..
عآشقانه ای آرام بین دردو غم باشد
هر اشنایی غریب است،
هر نگاهی فریب است،
با صدای هر بآران حالِ قلبم عجیب است..
غمِ تقدیرم قطارِ درد ما شد
دریا شبیه بغضِ ما شد
از ما چه مانده غیر از ارزو؟!
با قلب خسته، ای خدا بگو
دنیایِ ما کو؟
دل تنهایِ ما کو؟
رویایِ ما کو؟
دنیایِ ما کو؟
فردایِ ما کو؟
ای ساحل ِ غم
دریایِ ما کو؟
ای قاضی ِ عشق
در بازیِ عشق؟
پس جای ما کو..