- Sep
- 1,299
- 5,654
- 148
- وضعیت پروفایل
- وَ دَر نَهایَت این مَن هَستَم که غَرق دَر آرامِشَم اَما سیراب نیستَم و باز خواهان آنَم!
?هوالنور?
نام داستانک: قَتالِ وجود
نویسندگان: والی پژمان و بیگانه
ژانر: تراژدی
منتقد و ناظر : @shadab
شروع: 1399/10/8
مقدمه:
هر چقدر که پلک بزنی، دیدگانت آهسته تیره و تیرهتر میشود تا زمانی که هیچ نبینی! این خاموشیِ ناگهانی و آهستهوار بدتر است یا اینکه ناگهان همهچیز تار شود و جهانِ انسانهای عینکی را برای چند ثانیه تجربه کنی و به یکباره هرچه میبینی، سفید شود! سفیدی یا سیاهی؟ بالاتر از سیاهی رنگ بود؟ یقیناً نبود؛ اما در این بین، در این داستان، میفهمید که هرچه روشنتر باشد، کشندهتر است! سفیدی کشنده یا باتلاقی که تو را در خودش غرق میکند؟ باتلاقی از جنس اسود! خواهان هرکدام که باشی، همان اندازه درد و رنج را متحمل خواهی شد!
نام داستانک: قَتالِ وجود
نویسندگان: والی پژمان و بیگانه
ژانر: تراژدی
منتقد و ناظر : @shadab
شروع: 1399/10/8
مقدمه:
هر چقدر که پلک بزنی، دیدگانت آهسته تیره و تیرهتر میشود تا زمانی که هیچ نبینی! این خاموشیِ ناگهانی و آهستهوار بدتر است یا اینکه ناگهان همهچیز تار شود و جهانِ انسانهای عینکی را برای چند ثانیه تجربه کنی و به یکباره هرچه میبینی، سفید شود! سفیدی یا سیاهی؟ بالاتر از سیاهی رنگ بود؟ یقیناً نبود؛ اما در این بین، در این داستان، میفهمید که هرچه روشنتر باشد، کشندهتر است! سفیدی کشنده یا باتلاقی که تو را در خودش غرق میکند؟ باتلاقی از جنس اسود! خواهان هرکدام که باشی، همان اندازه درد و رنج را متحمل خواهی شد!
آخرین ویرایش: