- Apr
- 1,233
- 2,683
- 167
- وضعیت پروفایل
- /*ماٰییٖمْ کِه اَزْ باٰدِه یِ بیٖ جاٰمْ خُوشیٖمْ*/
مککالگ، دستکش به دست، آمده بود تا دستهی پلنگی چاقو را نشان بدهد و بگوید:
- پاک شده. رد خون زیادی روش نیست.
صرف نظر از لکههای قهوهایشدهی خون روی تیغه، چاقوی زیبایی بود؛ روی دستهاش، خالهای سیاه نقرهکوب شدهی پلنگی بود. تیغهاش در قسمت انتهایی، باریک و خمیده میشد؛ خیلی ظریف ساخته شده بود.
سه نفری دور جنازهی آن مرد جوان جمع شده بودند. دکتر کالبدشکاف هم رسیده بود و جونا از اینکه او، دکتر پیتر شاو هست، خیلی خوشحال بود. جونا تنها یک بار، پیش از این با او کار کرده بود؛ اما آرامش و طرز عملکردش باعث میشد که زودتر پرده از هویت قاتل و چگونگی قتل، برداشته شود. همچنین او نشان داد بود، میتواند به عنوان شخصی در جایگاه شاهد نیز، شایسته باشد.با اینحال، با توجه به شغلش، فرد خودداری نبود؛ چیزی که جونا اصلا انتظارش را نداشت.
جونا نگاهی به چاقوی خوشساخت انداخت و گفت:
- هیچ اثر انگشتی روش نیست؛ اما خیلی خاصه، مگه نه؟
مککالگ رو به جونا گفت:
- آره، و این کارت رو برای پیدا کردن صاحبش، راحتتر می کنه، مگه نه؟
بعد رو به جونا کرد و گفت:
- این لکهها خیلی نظرم رو جلب کرده. اینطور به نظر می رسه که قاتل دسته ی چاقو رو پاک کرده و بعد اون رو اینجا انداخته و رفته.
جونا گفت:
- اون اینجا زخمی نشده... .
این حرف جونا، اصلا لحن سوالی نداشت؛ از خونهای کم ریخته شده در زیر جنازه این مسئله برایش روشن شده بود. او قبلا قتلهای مربوط به چاقوکشی را دیده بود؛ همیشه خون فوقالعاده زیادی همه جا را فرا میگرفت. این خون کم، نشان میداد، یک شخص دیگر هم در پاک کردن خون راه، همکاری برجستهای داشته است.
- نه نشده... .
این بار دکتر کالبدشکاف بود که حرف میزد. او نگاه کوتاهی به در خروجی انداخت و گفت:
- تیمِت، ردپاها رو دنبال کردن؟
مککالگ گفت:
- بله!
- پاک شده. رد خون زیادی روش نیست.
صرف نظر از لکههای قهوهایشدهی خون روی تیغه، چاقوی زیبایی بود؛ روی دستهاش، خالهای سیاه نقرهکوب شدهی پلنگی بود. تیغهاش در قسمت انتهایی، باریک و خمیده میشد؛ خیلی ظریف ساخته شده بود.
سه نفری دور جنازهی آن مرد جوان جمع شده بودند. دکتر کالبدشکاف هم رسیده بود و جونا از اینکه او، دکتر پیتر شاو هست، خیلی خوشحال بود. جونا تنها یک بار، پیش از این با او کار کرده بود؛ اما آرامش و طرز عملکردش باعث میشد که زودتر پرده از هویت قاتل و چگونگی قتل، برداشته شود. همچنین او نشان داد بود، میتواند به عنوان شخصی در جایگاه شاهد نیز، شایسته باشد.با اینحال، با توجه به شغلش، فرد خودداری نبود؛ چیزی که جونا اصلا انتظارش را نداشت.
جونا نگاهی به چاقوی خوشساخت انداخت و گفت:
- هیچ اثر انگشتی روش نیست؛ اما خیلی خاصه، مگه نه؟
مککالگ رو به جونا گفت:
- آره، و این کارت رو برای پیدا کردن صاحبش، راحتتر می کنه، مگه نه؟
بعد رو به جونا کرد و گفت:
- این لکهها خیلی نظرم رو جلب کرده. اینطور به نظر می رسه که قاتل دسته ی چاقو رو پاک کرده و بعد اون رو اینجا انداخته و رفته.
جونا گفت:
- اون اینجا زخمی نشده... .
این حرف جونا، اصلا لحن سوالی نداشت؛ از خونهای کم ریخته شده در زیر جنازه این مسئله برایش روشن شده بود. او قبلا قتلهای مربوط به چاقوکشی را دیده بود؛ همیشه خون فوقالعاده زیادی همه جا را فرا میگرفت. این خون کم، نشان میداد، یک شخص دیگر هم در پاک کردن خون راه، همکاری برجستهای داشته است.
- نه نشده... .
این بار دکتر کالبدشکاف بود که حرف میزد. او نگاه کوتاهی به در خروجی انداخت و گفت:
- تیمِت، ردپاها رو دنبال کردن؟
مککالگ گفت:
- بله!
آخرین ویرایش: