● ایده اولیه من: والدین شاغل
● پردازش کاملتر و دلیل استفاده از این ایده:
یه مشکلی که وجود داره اینه که گاهیاوقات، والدین اینقدر درگیر شغلشون و کسب درآمد برای ادامهی زندگی میشن که نیازهای دیگهی فرزندانشون، مثل نیاز عاطفی و حمایت ازشون رو فراموش میکنن. این بیتوجهیها باعث کمبود عاطفه و نیاز شدید به محبت در کودکان و نوجوانان میشه که در آخر منجر به افسردگی و مشکلهای روانی خواهد شد یا موجب میشه که اون نوجوون، با دیدن توجهی هرچند کوچیک از طرف یه شخص غریبه یا حتی جنس مخالف وارد رابطهای بشه که نهایتاً، قطعاً به نفعش نخواهد بود..
● پردازش اولیه داستان فیلمنامه:
داستان دربارهی دختری 16 سالهست که والدینش هر دو شاغل هستن. والدین دختر، به واسطهی شغلی که دارن، زیاد به منزل نمیرن و دخترک تقریبا همیشه توی خونه تنهاست. پدر و مادرش زیاد به فکر نیازهای عاطفی اون نیستن و همین باعث میشه که این نوجوون، دچار کمبود عاطفه و افسردگی بشه و متأسفانه به سراغ رابطهی نادرست با جنس مخالف بره..
● پردازش کامل داستان فیلمنامه:
دخترک که لیلا نام دارد، به دلیل کمبود عاطفی که از بیتوجهیهای والدینش نشأت میگیرد، دچار افسردگیست. تقریباً تمامی روزهای هفته، او در خانه تنهاست و سرگرمیاش گوشی موبایل همیشه همراهش است. پدرش رئیس یک شرکت است که در طول فیلمنامه، در سفر کاری به سر میبرد و مادرش پزشکی عمومی در دو بیمارستان است. لیلا، تکفرزند است و تنهایی را با نداشتن خواهر و برادر و دوستان نزدیک، کاملا درک میکند. پسری از طریق یک اکانت به لیلا پیام میدهد و ادعا دارد که آیدی او را از گپی که در آن پیامرسان، لیلا عضو است برداشته و درخواست آشنایی بیشتر با او را دارد. لیلا ابتدا از قبولکردن این درخواست، امتناع میکند؛ اما بالأخره پیشنهاد پسر غریبه را پذیرفته و در طی زمان، حس علاقه و وابستگی شدیدی نسبت به پسرک در او ایجاد میشود. این رابطه ادامه پیدا میکند، تا زمانی که لیلا متوجه میشود که نه تنها پسرک، حسی نسبت به او ندارد؛ بلکه این کار را برای سرگرمی با دختران نوجوان بسیاری انجام داده است. لیلا ضربهی روحی بدی را متحمل میشود. نهایتاً مادرش از قضیه، باخبر میشود؛ اما درنهایت لیلا نیما رو موردبخشش قرار میدهد!