دستی میکشم بر روی آخرین گلبرگ گل رز؛
بعد از رفتنت پژمرده و افسرده گشته!
با تکتک قدمهایت، تو هر لحظه و هر ثانیه دورتر و دورتر میشدی جانانم، همانگونه که تو از جلوی دیدگانم محو شدی؛ همانگونه روح بیجانم، کالبد شکاف برداشتهام را در پسلهی آشیان خفناکم جای نهاد و خود به جستجوی قدمهای محبوبش به راه افتاد؛
میدانی توکه رفتی، دیگر کسی نماند که هر صبح گل غنچههای عشق کوچکمان را باخود ببرد زیر نور آفتاب، کسی نماند که با عشق به گلها برسد و به آنها آب بدهد تا پژمرده نشود. جانانم بعد از رفتنت کلبهی کوچکمان شد خانهی ارواح، باغچهی کوچکی که با عشقِ میان قلبهایمان آن را درست کردیم و به پای رزها و آفتابگردانهای کوچک عشق ورزیدیم تا رشد کردند و شکوفتن، کسی نماند تا از آنها مراقبت کند.
جانانم توکه رفتی جنگل سرسبز آرزوهایم جامهی اندوه پاییزی بر تن کردند و دیگر مثل قبل نشد، هیچ چیز مثل قبل نشد؛
بعد از رفتنت پژمرده و افسرده گشته!
با تکتک قدمهایت، تو هر لحظه و هر ثانیه دورتر و دورتر میشدی جانانم، همانگونه که تو از جلوی دیدگانم محو شدی؛ همانگونه روح بیجانم، کالبد شکاف برداشتهام را در پسلهی آشیان خفناکم جای نهاد و خود به جستجوی قدمهای محبوبش به راه افتاد؛
میدانی توکه رفتی، دیگر کسی نماند که هر صبح گل غنچههای عشق کوچکمان را باخود ببرد زیر نور آفتاب، کسی نماند که با عشق به گلها برسد و به آنها آب بدهد تا پژمرده نشود. جانانم بعد از رفتنت کلبهی کوچکمان شد خانهی ارواح، باغچهی کوچکی که با عشقِ میان قلبهایمان آن را درست کردیم و به پای رزها و آفتابگردانهای کوچک عشق ورزیدیم تا رشد کردند و شکوفتن، کسی نماند تا از آنها مراقبت کند.
جانانم توکه رفتی جنگل سرسبز آرزوهایم جامهی اندوه پاییزی بر تن کردند و دیگر مثل قبل نشد، هیچ چیز مثل قبل نشد؛
آشیان: خانه
پسله: گوشه و کنار
پسله: گوشه و کنار
آخرین ویرایش: