تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
•بسم الله•
vvfs_4_6050747822070827181.png

نام دلنوشته: اگر نمی‌خواستی مرا
نام نویسنده: کیاناز تربتی نژاد
ژانر: عاشقانه
ناظر : @MRyWM
سطح : اختصاصی

مقدمه:
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا دیگر دنباله‌ی وجودم را در دست داری؟ مدت‌هاست مرا نمی‌خواهی اما کاری می‌کنی که به دشواری بخواهمت. کاری می‌کنی که نگاهت کنم؛ شاید دوست داری قهوه‌ای چشمانم خیره‌ی تو شود. اما نمی‌خواستی مرا. پس خیالاتم را بگیر و وجودم را پس بده!
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
28867_c750db7349582d6798c1c157bbd79814.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته



همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



13422_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif



کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا همچنان بله‌ات نجوای جانم را دارد؟ یا قصد نرفتن داری، و یا دیوانه کردن دوباره‌ی من. هر چه هست تو نمی‌خواستی مرا... .
چند روزیست بوی آمدنت می‌آید ولی نمی‌دانی حتی اگر ده سال هم بگذرد من منتظر آمدنت هستم، اما با هر بار آمدنت بغضی می‌نشیند در گلویم که یادآور نخواستن توست.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا همچنان انگشتانت نام من را صدا می‌زنند؟
نجوایی در درونم می‌گوید هیچ مگو و بگذار هر چه می‌کند، بکند. هر چند نمی‌خواستی مرا اما؛ ارزشت مانند خواستنی‌ترین چیزی‌ست که هیچکس نمی‌خواهد... .
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا سوسوی نگاهت دلم را روشن می‌کند و سردی حرف‌هایت افکار درگیرم را منجمد؟
گاهی هم یادگاری حرف‌هایت روشنای زندان قلبم می‌شود، اما این میله‌های سردِ دوست داشتنت، نه با سوسوی نگاهی و نه روشنای حرفی گرم می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا در اعماق آسمان، زیبایی چهره‌ات خودنمایی می‌کند؟
یا چرا فاصله‌ی بینمان با کهکشان حرف‌هایمان شیری شده؟ شاید هم تو در تاریکی شب برای خودنمایی در اطراف ستاره‌ها می‌چرخی و انگشتانِ باریکی نامت را بر روی بخار پنجره صدا می‌زند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا دستانت سفیدی پیراهنم را در دست دارد؟
یا اگر نمی‌خواستی مرا، چرا پس از ریزش یک قطره شوری، دلت رحم می‌آید و می‌روی؟
قصدت همان دیوانه کردن است که نمی‌دانی دیوانه‌ی روبه‌رویت مدت‌هاست دیوانه است.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چگونه به ماهی خیره شدی که من هم آن را می‌بینم؟
گاهی باید گوش بسپاریم به ندای عقلمان، شاید کمی سخت باشد اما کارَت را به جنون نمی‌رساند و نگاهت را به قابی شکسته.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا شب بخیر گفتنت را برایم مانند وجودت عادت کردی؟
نمی‌شود بدون گفتنش از زبان تو چشمانم را راحت روی هم بگذارم، چه انتظاری می‌رفت از تو. قلب بی‌کس من بسیار خواستار وجودت بود و در آخر تنها با شب بخیرِ شب‌های قبل به خوابی رفت که نه صبح را می‌بیند و نه بیداری‌های گاه و بی‌گاه را.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته + نویسنده ادبی انجمن
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
4,685
22,863
218
اگر نمی‌خواستی مرا، پس چرا مرا مانند نقشه‌ای نقش بر آب کردی؟
در نصفه‌های شب، یک شب آمد و گفت می‌رود.
نه گفت کجا و نه با که؟ اما رفتنش مثل تمام رفتن‌ها نبود شاید گفت شب‌بخیر اما رفتنش ابدی شد و آن شب‌بخیر آخرین حرفش بود و پس از آن مانده‌هایش دوره‌گردی شد در خیالات بعد از نیمه شب.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا