مدیر آزمایشی تالار نظارت رمان+گوینده آزمایشی
عضو کادر مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
شاعر انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
منتقد انجمن
مقامدار آزمایشی
برترین مقامدار سال
- Oct
- 320
- 2,383
- 103
و آنگاه که نوای شوم جغدی اندوهگین بر آخرین نجواهای شیداییمان سایهافکند، تشویش در قلب بیقرارم رسوخ کرد و هراس جسم و جانم را درید.
در آن طلوع تیرهی خزانزده که خاوران را میبلعید، نبض حیاتی که زنجیروار به انفاس بیقرارم بسته بود در آخرین تبسم رویایی تا ابد ایستاد.
و من، کالبدی شدم که از حیات تنها نفسهای سردی را بر دوش میکشیدم.
به راستی شکوهی این بیداد را به کدامین محکمه ببرم که همان دمی که از شوق دیدارش مَستم نمود هم او دلبرم را از من ستاند.
بعد از آن طلوع ماتم زده ، از تمام نغمههای دلنواز سهم من تنها یک سنگ سرد و تیره بود.
بعد از آن تلون هزاران خزان، تنها یادآور اندوه سیهفامی خواهدبود.
در آن طلوع تیرهی خزانزده که خاوران را میبلعید، نبض حیاتی که زنجیروار به انفاس بیقرارم بسته بود در آخرین تبسم رویایی تا ابد ایستاد.
و من، کالبدی شدم که از حیات تنها نفسهای سردی را بر دوش میکشیدم.
به راستی شکوهی این بیداد را به کدامین محکمه ببرم که همان دمی که از شوق دیدارش مَستم نمود هم او دلبرم را از من ستاند.
بعد از آن طلوع ماتم زده ، از تمام نغمههای دلنواز سهم من تنها یک سنگ سرد و تیره بود.
بعد از آن تلون هزاران خزان، تنها یادآور اندوه سیهفامی خواهدبود.
آخرین ویرایش: