تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته هنگامه دل|^Ms.zand^کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع FAREWELL
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 409
  • پاسخ ها 21
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
Screenshot_۲۰۲۲۰۴۰۹-۲۲۲۷۳۵_Gallery.jpg
نام دلنوشته: هنگامه دل
دلنگار: آسا
ژانر: عاشقانه
مقدمه:

از خود بی‌خبر شده‌ام؛ در این حوالی تو مرا ندیده‌ای؟ چندیست کوچه‌ها ، خیابان ها و تمامی پستوهای این شهر کوچک را به دنبال خود میگردم!
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Apr
1,611
2,024
168
101967_b5a234a17e42ed7d32b6c920afa1b105.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین بخش دلنوشته

شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار

همچنین شما می‌توانید پس از گذشت ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی دهید.

درخواست کاور تبلیغاتی

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد دلنوشته

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام اثر

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه
69322_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif


کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
بگو! برخیز و بگو این حرف‌ها تنها نمایشی برگرفته از دیالوگ فیلم‌ها بوده است. برخیز و بگو آیا می‌دانی با تک تک دیالوگ‌هایت چه بر سر این قلب بی‌تاب آوردی؟ بگو می‌دانی هر تپشم برای دیالوگ‌هایت بی‌قراری می‌کند و چنان خود را به سینه‌ام می‌کوبد تا بشکافد و تو را بیند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
به خاطره‌های شیرینمان قسمت دهم، به هنگامه دل، برگرد و پیوند ده این قلب ویران شده را! برگرد و پس بزن چشمه مرواریدم را که تک تک بر روی گونه‌های سرخم جاری و یاد تورا زنده می‌کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
کجایی که از روز نبودت موهایم گره کوری خورده و لبانم خشک شده است؟چرا حس می‌کنم در همین حوالی نفس می‌کشی؟تصور می‌کنم خودم را به جای لیوانی که در دستان قدرتمندت قرار دارد؛ همانقدر سفت مرا در آغو*ش بگیری و آرامش را به تک تک سلول هایم تزریق کنی؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
سرزنشم‌نکن، آری آری به گمانم از لحظه‌ای که مرا نادیده گرفته‌ای چنان شدم؛تو مرا ندیدی ولی من چشمانم را به روی تمام جهان بستم.تمام‌جان و جهانم، تو بودی و من در حال تلاش برای گشودن چشمانم بودم‌ اما پلک‌هایم مانند طلسمی دست به دست هم‌ داده بودند و مانع تماشای جهانم می‌شدند؛من دیگر از چشمانم هم بیزارم.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
من را بی‌اهمیت پشت سر گذاشتی و تمناهایم برای دیدنت را هم ندیدی؛برای چه؟ چگونه توانستی؟
کاش من هم این چنین بودم! گاهی با خود میگویم‌او باز میگردد اما ثانیه‌ای بعد یادم‌ می‌آید تو اصلا نیامده بودی که حالا بخواهی بازگردی...!
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
مرا به خود نیز بی‌اعتماد کرده‌ای، من در آن غروب دلگیر جمعه شکسته شدم، فرو ریختم و قطره‌های زلال اشک شاهد مرگ تدریجی من‌ بودند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
بغضم‌ را در گلویم خفه کردم که ناگهان چشمانم به روی دنیای دلتنگی گشود. اما دیگر دیر شده بود!چشمانت را که مانند الماس برق میزد دیدم؛یعنی از دیدنم خوشحال شده بودی؟ بعد از چندی به همراه چال گونه‌ام که فقط در خنده‌های واقعی پیدا می‌شد، خنده بر ل*ب زدم.پاهای ناتوانم‌ را کشاندم و دویدم بر سمت آغو*ش بازت.اما دیگر دیر شده بود!دیگر آن دلبری که دلت را برده بود من نبودم؛زیرا دخترکی بود که تندتر از من دوید و خود را در آغوشت جای داد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
1,267
1,702
168
shadow moon
وضعیت پروفایل
walking Dead
خیره حلقه‌ای ماندم که بین تو و آن دخترک بود.نه جانم!تکه‌های قلب من خرد تر از این‌نمیشود.دگر قلبی برای شکستن وجود ندارد!دگر چشمانم تار است و تماشای حماقتم که تو به رخم کشیدی، دشوار!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا