انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته [ سـر اومد زمـسـتون ... ]

دیر کرده ای

شکوفه کوچک

دیر کرده ای.

نسیم

پیراهن خواهرانت را می نوازد

و من

سخت نگران تو هستم

چه کسی جای خالی یک شکوفه ی کوچک را

در میان بی شمار شکوفه حس خواهد کرد؟

چه کسی می تواند حزن درخت را درک کند

وقتی که دست می گذارد روی یک تکه از قلبش

و می گوید:

«او قرار بود در اینجا بشکفد،

درست همینجا»



| رویا شاه حسین زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فروردین را

کوچه به کوچه میگردم به دنبالت،

تا تو را از این بهار عاشقانه عیدی بگیرم...



| محمد خسروآبادی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شر*اب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب



| فریدون مشیری |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خدایا

از آن پرنده‌ی کوچک سبز

اگر خبر داری

بهار امسال را

پر از سلام و ترانه کن!



| سید علی صالحی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
" منّی رسالَهُ حُبّ

و منکِ رِسالَهُ حُبّ

و یَتَشَکَّلُ الرَّبیع..."



از نامه‌‌های عاشقانه‌ی من

از نامه‌های عاشقانه‌ی تو

بهار شکل می‌‌گیرد...



| نزار قبانی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بی آنکه بوی تو را بشنوم

ریشه‌های سیاهم

در تاریکی بیدار می‌شوند

فریاد می‌زنند:

بهار، بهار...

شاخه‌های درختم من!

به آمدنت معتادم...



| شمس لنگرودی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من تو را بی دروغ

چنان بهار دوست داشتم...



| متین آلتوک / ترجمه: سیامک تقی زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا