عاشقان عاشق مستانۀ میِ میخانه شدند
هر کدام با دیدنت افسار دل پاره کردند
ز لبخند دیوانه کشت م*ست شدند
ز تماشای زلفان پریشانت ز اختیار خارج شدند
ز هر قدم بر داشتنت ز نفس کشیدن غافل شدند
گویی که قدیسهای برای پرستش یافته باشند
سرا پا فقط دو چَشم برای دیدنت شدند
گویی تو دلبرانه ترین دلبر این عالم باشی
گویی در این عالم فقط نام تو دلبر باشد
گویی که دل به آن دلدار ناعاشق باخته اند
غافل از آن که تو فقط دلدار یک دلی
همان دلدار ناعاشقی که برق چشمانش برای یک مع*شوق بود
چه حسرت ها خوردند ز آن معشوقی که دلدارش تو باشی
هر کدام با دیدنت افسار دل پاره کردند
ز لبخند دیوانه کشت م*ست شدند
ز تماشای زلفان پریشانت ز اختیار خارج شدند
ز هر قدم بر داشتنت ز نفس کشیدن غافل شدند
گویی که قدیسهای برای پرستش یافته باشند
سرا پا فقط دو چَشم برای دیدنت شدند
گویی تو دلبرانه ترین دلبر این عالم باشی
گویی در این عالم فقط نام تو دلبر باشد
گویی که دل به آن دلدار ناعاشق باخته اند
غافل از آن که تو فقط دلدار یک دلی
همان دلدار ناعاشقی که برق چشمانش برای یک مع*شوق بود
چه حسرت ها خوردند ز آن معشوقی که دلدارش تو باشی
آخرین ویرایش توسط مدیر: