تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعرهای دبستانی خاطره انگیز / روستایی . انار

  • شروع کننده موضوع Awrezoo
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 358
  • پاسخ ها 21
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
1,610
3,556
133
احمد شاملو :



یکی بود یکی نبود.
جز خدا هیچ‌چی نبود
زیر ِ این تاق ِ کبود،
نه ستاره
نه سرود.

عموصحرا، تُپُلی
با دو تا لُپ ِ گُلی
پا و دستش کوچولو
ریش و روحش دوقلو
چپقش خالی و سرد
دلکش دریای ِ درد،
دَر ِ باغو بسّه بود
دَم ِ باغ نشسّه بود:

«ــ عموصحرا! پسرات کو؟»
«ــ ل*ب ِ دریان پسرام.
دخترای ِ ننه‌دریارو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگ ِ غلاغ‌پر، پا کـِشون
خسته و مرده، میان
از سر ِ مزرعه‌شون.
تن ِشون خسّه‌ی ِ کار
دل ِشون مُرده‌ی ِ زار
دسّاشون پینه‌ تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج‌کلاشون نمدی،
می‌شینن با دل ِ تنگ
ل*ب ِ دریا سر ِ سنگ.

طفلیا شب تا سحر گریه‌کنون
خوابو از چشم ِ به‌دردوخته‌شون پس می‌رونن
توی ِ دریای ِ نمور
می‌ریزن اشکای ِ شور
می‌خونن ــ آخ که چه دل‌دوز و چه دل‌سوز می‌خونن! ــ:

«ــ دخترای ِ ننه‌دریا! کومه‌مون سرد و سیاس
چش ِ امید ِمون اول به خدا، بعد به شماس.

کوره‌ها سرد شدن
سبزه‌ها زرد شدن
خنده‌ها درد شدن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
1,610
3,556
133
لالالالا، گلم بودی.
عزیز و مونسم بودی.
برو لولوی صحرایی.
از این بچه م چه می خوایی؟
لالالالا گل نسرین
بیرون رفتین، درو بستین
منو بردین به هندستون
شوهر دادین به کردستون.
بیارین تشت و آفتابه
بشورین روی شهزاده.
که شهزاده خدا داده
لالالالا، گل چایی
لولو! از من چه می خوایی؟
که این بچه پدر داره
که خنجر بر ک*مر داره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا