این شهر همه در پی حرفند و حسودند
نشناخته بودیم دری غیر درِ دل
ما را به چه تقصیر، فلک دربهدر انداخت؟
| حزین لاهیجی |
+
مشاهده پیوست 13732
آهسته و پیوسته و کم کم بغلم کن
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
این شهر همه در پی حرفند و حسودند
نشناخته بودیم دری غیر درِ دل
ما را به چه تقصیر، فلک دربهدر انداخت؟
| حزین لاهیجی |
+
مشاهده پیوست 13732
به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
برگـــــرد غزل تا که گلـم بشکفــــد از گل
لا حــــول و لــا قـــُوة الّـــا به تـغـــزُل
مشاهده پیوست 13937
صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت!
| حسین زحمتکش |
مشاهده پیوست 13945
صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم
دو چشمان قشنگت ، آتشی افکنده بر جانممشاهده پیوست 14079
تو چه دانیسهمــم از زیبایی َت تنهــا تماشا کردن اســـت
کشوری هستم که گیر اُفتاده در تحریم ها...
+حسین دهلوی
مشاهده پیوست 14207
دست تو و یک غروب آبان کافی ستتو چه دانی
که پس هرنگاه ساده ی من
چه جنونی
چه نیازی
چه غمی است...
?مهدی اخوان ثالث
مشاهده پیوست 14339
دست تو و یک غروب آبان کافی ست
حالا که دلم گرفته، باران کافی ست
مثل دوقلوهای به هم چسبیده!
یک چتر، برای هر دوتامان کافی ست
مریم پیله ور
مشاهده پیوست 15809