انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته [ غـــُــرغـــُــریــــآتــ ـــ .... ]

تو مثل دندانی هستی که درد می کنی،
رسیده ای به عصب!
اما من دلی ندارم برای کندن!
می فهمی دوست داشتنت چقدر دردناک است؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کـ ـآشـ مـــــے شـ ـد
یکــ لحظـ ـهـ جآیمــآنـ رآبآ همـ عوضـ کنیمـ
شآیـد تُــ میفهمیدے چهـقـدر بے انصآفے
و منـ مـــــے فهمیـ ـدم چـ ـرآ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تـنهایــــــــــی آدم را عوض میکند
از تــــــــــو چیزی میــــــــــسازد
که هیچ وقت نــــــــــبوده ای
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی
بـرای دلـتـنـگـی دارم
و نـه حـوصـلـه ات را..
ولـی بـا ایـن هـمـه،
گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را میکند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بازی تمام شد
تو بردی
حالا نقابت را بردار
بگذار ببینم، زندگی ام را
به که باختم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در خاطرش جایی دارم
دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی
جواب سلامم را هم نمی دهد
دلم تنگ همان کسی است که وَقتی
از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند
دلم تنگ است...تنگ
نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
همه چیز را می توان حاشا کرد،
جز عطری که او بر زندگیت جا گذاشته است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه بد دردیستـــ
آنکه می خواهی اش
در کنارت باشد
اما تو نتوانیـــ
او را داشته باشیـــ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلم واسه اون روایی تنگ شده که کسی رو
دوست نداشتم
چه خوب بود اون بی خیالی ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
فقط برای یــــــــ ـــــک بار هم که شده،
مرا در افسون مبهم یک دروغ شناور کن
سربه گوش من بگذار و آرام بگو: دوستَــــت دارم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دُچارت شده اَم بیا
و چاره ام باش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من از تمام خودم گذشتم برای تو
و تو حتی از ذره ای فراغتت نگذشتی برای من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تموم شد ،
رفتم نخواست که بمونم ،
صدایم نکرد
نگفت نرو برگرد و من رفتم ،
رفتم به سوی تنهایی انتظار ،
انتظار شنیدن صدای او که بگوید
دوستت دارم برگرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خیلی چیـــ ـزا بازیــــ ـافت نِِِِـمیشََََن ،
یکی دیگه اَََزشون اِِستفــــاده میکنه
حِِِکایت بَََعضی اَََز آدمـــ ـاست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درد دلهایت را به کسی نگو
چون یاد میگیرند چگونه دلت را به درد آورند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشتباه از من بود
پررنگ نوشته بودمت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را
از من گذشت
اما
هرجا هستی
“خسته نباشی”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چقـــد بـــَـده تــو هــق هــق گــریــه هـــــات
نـفــــس کـــَـم بیـــاری و
عشـقـــت بـــه یــکــــــــی دیــگـــه
بــگــــه
" نـفــــــس "
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بزرگترين حماقت تو اين بود که
فکر مي کردي من براي هميشه صبورم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو را خودم چشم زدم
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بی آنکه اسفند بچرخانم دور واژه ها
تو را خودم چشم زدم
میدانم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا