انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته [ غـــُــرغـــُــریــــآتــ ـــ .... ]

باید دستها را زیر چانه گذاشت
به وسعت قرنها
به حقیقت این واژه فکر کرد
بعد از “انسانیت” یک کامای بزرگ بگذار
شاید به کما رفته باشیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچ انتظاری از کسی ندارم
و این نشان دهنده قدرت من نیست
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عاشق که میشوی
نا آرام میشوی ،
گاهی حسود ،
گاهی خود خواه ،
گاهی دیوانه،
گاهی آرام ،
گاهی شاد ،
گاهی غمگین ،
گاهی خوشبخت ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛
تنها ترین
هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...
تنها غم میماند کنارت ...و تنهایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میدونی چرا باختی؟
چون وقتی خواستی من ببازم,یادت رفت
که منـــــــ یارت بودم ♥ نه حریفت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد
دلتنـــگ شـــویم
که به کســـی بـــرنخـــورد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم که
سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
از من فقط خبر داشت ،
همین!
مثل مردمی که می دانند
جایی از جهان جنگ است ....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلـــــم را
تهـدیدكردم که اگــر یکــ بار دیگر بهانه ات را گـرفت
می دهــم دوباره بسوزانيش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی تمـــــــام راه را آمـــــــــدم
وقتی تــا تـــــو هیـــــــچ نمانــــــــده بـــــــود
چـــقدر دیـــــر یادش آمـــد خـــــــدا
که ما قـــسمت هم نبودیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چه دنیای عجیبی است
همه میگویند،حرف دلت را بزن
اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سـاعتـــــــــ هـای نبودنتــــ
روی مچـــــم بستــه نمیشــــه
حلقــــه می شـــــوند دور گــــــــردنــــم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دیر آمدی
بودنم در حسرت خواستنت تمام شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک گوشه از قلب هست
نمی دانم اسمش چیست
جای دوست داشتن آدم هایی ست
که هیچ وقت نمی آیند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خوش بـه حال ِ تو،
که وقتی ” او ” آمد ؛ بدون ِ هیچ دردِسری ،
فراموشم کردی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کــــــــــاش
روزهــــــــــــای دلتنگی ِ مـــــــــن
مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد
کــــــــــاش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هیچی…
مثل یک عطر اشنا
عمق فاجعه رو
نمی کوبه تو مغزت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هـمـه گفـتـند : "او" کـه رفــت ،زنـدگی کــن
ولـــی
کـسـی درک نـکـرد کــه "او"
خـود زنــدگــی ام بــود
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آمدی خیر سرت عشق بورزی تو به ما
به همین زندگی عادی ما گند زدی....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میگم نمی دونست ، نمی تونست ؛
اما ...
خدا که می تونست .....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عمر من یک روز است
از همان روز که تو را من دیدم
من از آن روز به بعد
گذر خاطره ها می نگرم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا