تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
یکی از بعدازظهرهای آخر تابستان بود . نزدیک یک کلبه قدیمی در دهکده‌ای زیبا خانم اردکه لانه‌‌اش را کنار دریاچه ساخته بود.



photo_2018-11-11_10-01-10.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
اون پیش خودش فکر می‌کرد مدت زیادی هست که روی این تخم‌ها خوابیدم . او تنها نشسته بود و بقیه اردک‌ها مشغول شنا بودند. کم‌کم تخم‌ها شروع به حرکت کردند و با نوک‌های قشنگ کوچکشان پوسته‌ی تخم‌شان را شکستند .




The-Ugly-Duckling_MS_600_2-600x375.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
آن‌ها یکی یکی بیرون آمدند اما هنوز خیس بودند و نمی‌توانستند به خوبی روی پاهایشان بایستند. به زودی جوجه‌ها روی پاهایشان ایستادند و شروع به تکان دادن خودشان کردند. تا اینکه پرهایشان خشک شد.




خانم اردکه نگاهش به تخم بزرگی افتاد و پیش خودش گفت: اوه نه! هنوز یکی از تخم‌ها اینجاست. اردک پیری کنار خانم اردکه آمد . به تخم نگاه کرد و گفت: شاید این تخم یک بوقلمون باشد، این اتفاق یکبار برای من هم




رخ داده است. اون جوجه حتی نمی‌توانست به آب نزدیک شود.




چرا ناراحتی ؟ من پیشنهاد می‌کنم که او را ول کنی . سپس اردک پیر آهسته شنا کرد و رفت. خانم اردکه فکر کرد کمی بیشتر روی این تخم بنشیند . بعد از مدتی صداهای ضعیفی از داخل تخم شنید و به‌زودی جوجه کوچولو از تخم بیرون آمد.




مادر مدتی به جوجه نگاه کرد او با پرهای خاکستریش ظاهر عجیبی داشت و مادر را نگران کرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
اما وقتی که به پاهایش نگاه کرد خیالش جمع شد که این جوجه‌ی بوقلمون نیست. اما جوجه‌ی بزرگ و زشتی بود. روز بعد مادر جوجه‌هایش را به کنار دریاچه برد. جوجه‌ها یکی یکی داخل آب پریدند. به‌زودی همه آن‌ها حتی جوجه اردک زشت روی آب شناور بودند.




b3018d9cb1f9473e79fcffa26fa3f14c.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
سپس مادر جوجه‌هایش را به حیاط طویله برد و به اردک پیر گفت: نوار بین پاهای این جوجه نشان می‌دهد که یک جوجه بوقلمون نیست.



بوقلمونی که در نزدیکی آن ها راه می رفت سرش را بالا آورد و گفت: تا حالا چنین جوجه اردک زشت و بزرگی



ندیده بودم. این تازه شروع مشکلات جوجه اردک بود . حیوانات با او رفتار دوستانه‌ای نداشتند چون او خیلی زشت بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
جوجه اردک‌های دیگر با او بازی نمی‌کردند. مرغ‌ها به او نوک می‌زدند و هم حیوانات به او می‌خندیدند.




images.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
جوجه اردک بیچاره خیلی غمگین و تنها بود و با گذشت زمان بیشتر ناراحت می‌شد . هرچند که مادرش سعی می‌کرد به او دلداری بدهد. او احساس می‌کرد کسی او را دوست ندارد و فکر می‌کرد چرا با بقیه برادرهایش فرق دارد.

یک شب که دیگر جوجه اردک زشت نتوانست این همه ناراحتی را تحمل کند از حیاط طویله خارج شد و تا جایی که می‌توانست دوید.



ugly-ducklin-4-1.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
به‌زودی به جنگل رسید. هرچه جلوتر می‌رفت پیدا کردن راه سخت‌تر می‌شد .



اما او به دویدن ادامه داد تا اینکه به نزدیکی مردابی رسید که اردک‌های وحشی در آن‌جا زندگی می‌کردند.



جوجه اردک پشت درختی پنهان شد. احساس می‌کرد که خیلی تنها و خسته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا