تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۹. قما‌ر عشق

در قما‌‌ر عشق
با حکم دل
بر برگ آس چشمانت
روح و تنم را باختم
و سال‌هاست
که از قلبم می‌پردازم
غرامت شرطی لحظه‌ای را
عشقت اما انگار
تا ابد از من
طلب سوختن دارد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۰. جوهر دل

و دلم می‌لرزد
هربار که می‌بینم تو را
و دست منطق خط می‌خورد
که چرا جای کوچکی برای من نیست
در گوشه‌ای از قلب بزرگ تو...
وانگاه جوهر سیاه غم
روی دفتر دلم می‌ریزد
و در سرتاسر آن
پخش می‌شود...
همچون جوهر دلتنگی قلمم
هنگام غلتیدن اشک‌ها
روی دیوان بی‌تابی تو...
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۱. قاب‌ حسرت

سال‌هاست
قاب عکس
عزیزانت را
دور خود چیده‌ام
و هنوز نفهمیده‌ام
چگونه این‌قدر خوشبختند
که نظر شیرین تو
نصیب‌شان شود
به راستی
حتی اگر در رویا
جای آن‌ها باشم
نگاهت را در هوا خواهم قاپید
و مانند گنجینه‌ای
در قلبم پنهان می‌کنم
میان کرور کرور
قفل و زنجیر
مبادا روزی گم شود
و من
از درد دلتنگی‌ات بمیرم
کنار قاب‌های حسرت‌...
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۲. پروانه‌های به یغما رفته

از هر شاخه‌ی درخت زندگی‌ام
میوه‌ی غمی آویخته است
خفاش‌هایی سیاه که
از این حزن و اندوه بی‌پایان
پدیده آمده‌اند
در دشت دلم
به دنبال پروانه‌های شادی
پر می‌زنند
و بال‌های رنگ‌رنگ‌شان را
سوراخ می‌کنند
و آن‌ها را می‌کشند
و به آسمان چشمانم
هجوم می‌آورند
تا ستاره‌های شور و شوق را
به یغما برند
هوای دیدگانم تاریک می‌شود
و رنگ و بوی هر چیز
تیره و خاکستری
دلتنگ به جهان مقابلم می‌نگرم
همچون عکس‌های سیاه سفیدی
که مربوط به گذشته است
و توان لم*س‌شان را ندارم
گویا جایی
میان قابِ آخرین دیدارمان
حبس شده‌ام
و پرندگان شادی‌
مهاجرانی شده‌اند
که روحم را به پرواز درمی‌آورند
و با خود می‌برند
تا همیشه کنار تو بماند
و مراقب آن چشمانی که
کنون تصورش
تنها دلیل زندگی‌ام شده است
باشد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۳. آوار حزن

در این شهر
ساقی مِی می‌بَرد
جلاد سر می‌بُرد
گورکن گور می‌کند
و منِ دیوان‌پریش
از آوار غم دوری تو
که بر سرم ریخته است
گاه و بی‌گاه
شب و روز
لحظه به لحظه
دیوان شعر
سیاه می‌کنم
و بر تن
چشمانم می‌آویزم
که پس از دفن شدن
پیکر بی‌جانت
زیر آن خاک سرد
تنها کوری می‌خواهند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۴. قاصدک مرگ

نیمه شب‌ها
بر تور سپید
دامان قاصدک می‌نشینم
و آرزوی دیدنت را
در گوش‌هایش زمزمه می‌کنم
اما سری که به دلت می‌زند
می‌فهمد که باید
تا هم‌رنگ شدن گیسوانم
با پرهای زیبایش

در هوا معلق بماند
کرورها گلبرگ
به قصد فال عاجزانه‌ای
می‌چینم اما
حتی گلی که
محال بودن رویایم را
می‌داند
دهان باز می‌کند
و به منِ خوش‌خیال می‌گوید
او دوستت ندارد
چه گلبرگ‌ها زوج باشند
چه فرد
چه پنج دانه باشند
و چه دوازده تا
و من لجبازانه
خود را فریب می‌دهم
و تنها
دوستم دارد
زمزمه می‌کنم
تا حتی قرعه‌ای کودکانه
از وحشتنا‌ترین کابوس زندگی‌ام
گذر نکند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۵. قالی رویاها

ریسمان زندگی را
عاجزانه چنگ می‌زنم
تا مبادا سوقط کنم
به پرتگاه داج مرگ
و تو با کاموا دلگرمی
کلاه‌های رنگ رنگ می‌بافی
تا برف سپید خستگی
نریزد میان زلف‌های سیاهم
تنم از سرمای دوری‌ات می‌لرزد
و در زمستان تنهایی
از فنجان داغ
قهوه‌ی خیالت
می‌نوشم تا
گرم شود قلب بی‌تابم
تار و پود سرنوشتم
جز سیاهی چیزی ندارد
قرن‌هاست به بافتن
قالی رویاهایم
پناه آورده‌ام...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۷. شبح غم

کاش ابر بودم تا کسی
اشک‌های بی‌قرارم را
ردی از غمی که در دل دارم
نمی‌دانست
کاش در دریایی غرق می‌شدم
تا قطره‌هایی که بی‌اختیار
بر گونه‌ام می‌غلتند
در آن حل می‌شدند
و هیچ‌کس
آن‌ها را پیدا نمی‌کرد
کاش میان باتلاقی بودم
تا فرو رفتنم در این عجز حزن‌آور
به چشم کسی نمی‌آمد
کاش خسوف و کسوف تا ابد
جهان را فرا می‌گرفت
تا حواس‌ها
به شمس و قمر پرت می‌شد
و گرفتگی روحم پنهان می‌ماند
کاش همچون ارواح می‌زیستم
تا این وجود دردآلودم
در دیدگان هیچ احدی
مرئی نمی‌بود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
۱۸. شعر سپید

یک شعر سپید و بی‌هدف شده‌ام
از همان بیت‌های که
به پلک‌ها سرمه‌ی آرایه نمی‌کشند
تا آنگاه که اشک دردآلودی
از دیدگانشان فرو می‌ریزد
جامه‌ی سیاهی
بر تن چشمان‌شان نرود
از همان کلمات ساده و بی‌وزن که
به رق*ص باد فراموشی درمی‌آیند
همان واژگان بی‌ثبات
که قافیه‌ای هم ندارند
تا به واسطه‌‌اش
رهایی یابند از نسیان
همچون نت‌های نوازنده‌ی خیابانی
در همهمه‌ی مردمان
تنها لطف‌شان این است که
عطر تو را دارند
بی‌آنکه
دقیقه‌ای به آن‌ها گوش داده باشی...
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا