به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

کاریکلماتور مجموعه کاریکلماتور نطق کور | به قلم نرگس غلامی

آســرِه¡

سرپرست و مدیر بازنشسته + طراح آزمایشی وبتون
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
مدیر بازنشسته
عضویت
23/12/23
ارسال ها
1,723
امتیاز واکنش
2,830
امتیاز
133
محل سکونت
دنیای نهنگ‌ها
نام مجموعه کاریکلماتور:
نطقِ کور.
نام کاریکلماتوریست:
نرگس غلامی
مقدمه:
آنقدر اشک ریخت و کسی به دادش نرسید تا چشمانش شد دریاچه‌ی ارومیه!

 
آخرین ویرایش:
327425_c323c5d3a7903b68e030ef74dab6d37a_0kmr.png

کاریکلماتوریست خلاق؛
ضمن خوش‌آمدگویی و تشکر بابت انتخاب کافه نویسندگان برای انتشار آثار خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ اثر قوانین تالار کاریکلماتور را مطالعه بفرمایید:
♡قوانین شهر کاریکلماتور♡

برای رفع ابهامات درباره ماهیت کاریکلماتور به این تاپیک مراجعه بفرمایید:
♡معرفی شهر کاریکلماتور♡

بعد از قرار دادن هفت کاریکلماتور می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
♡درخواست تگ کاریکلماتور♡

برای پیشرفت سطح و خلاقیت کاریکلماتورهایتان، پس از هفت پست می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دهید:
♡درخواست نقد کاریکلماتور♡

پس از پایان یافتن مجموعه کاریکلماتور و قرار دادن بیست و پنج پست می‌توانید در تاپیک زیر اعلام پایان کنید:
♡اعلام پایان کاریکلماتور♡

با آرزوی موفقیت شما
مدیریت کافه ژورنال
 
هوای شهر آلوده است، ترافیک و ازدحام غم‌ها تمام ناشدنیست.
 
شاید من همان نمره‌ی صفری هستم که هیچکس دوستش ندارد.
 
باید برای ادامه‌ دادن، از بانک زندگانی جانی تازه وام بگیرم.
 
ریش و قیچی را از دستش گرفتم تا دست از سر کچلم بردارد.
 
آخرین ویرایش:
آنقدر خودم را پشت گوش انداختم که دیگر او را نمی‌یابم.
 
نطقش آنقدر عینک نزد تا کور شد.
 
آخرین ویرایش:
تَرَک‌های من همه از قدم‌های آدمیان است وگرنه من آسفالت مقاومی بودم.
 
آنقدر سری که درد نمی‌کرد را بست، تا واقعا سرش به سنگ خورد.
 
آخرین ویرایش:
آنقدر نمک‌نشناس است که در نظرش، دست هیچ آدمی نمک ندارد.
 
آخرین ویرایش:
جوانم، اما قلبم پیرزنیست تکیده و رو به مرگ.
 
آخرین ویرایش:
چشمم دیگر آب نمی‌خورد که آب زیر پوستم برود.
 
آخرین ویرایش:
سد بغض‌هایش که شکست، شهر غزل خداحافظی را خواند.
 
آخرین ویرایش:
برج پیزا‌ هستم، هر لحظه بیمِ سقوط دارم.
 
توقع بیجا مانع زندگانی‌ است.
 
زندگی هیزم آتش معرکه را می‌اندازد، دودش در چشم من می‌رود.
 
آخرین ویرایش:
قوانین شهر قلبم از بین رفته‌اند؛ غم‌ها تخته گاز می‌روند!
 
در مراسم ختمِ غم، شادی بی‌موقع خنده‌اش گرفت!
 
آخرین ویرایش:
آب از آسیاب افتاد و پایش شکست.
 
آخرین ویرایش:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 2) دیدن جزئیات

عقب
بالا