مسابقه مسابقه 'دوئل شعر' 'مرحله اول' | زمستان ۱۴۰۰

[شَفَــق]

تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی

یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش

 

[D A N I]

یک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش

شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

 

[شَفَــق]

شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی دز ذکر یارب یارب است

 

[D A N I]

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی دز ذکر یارب یارب است

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

 

[شَفَــق]

تو طاعت حق کنی به امید بهشت

نه نه تو نه عاشقی که مـزدوری تـو

وفا خواهی جفا کش باش حافظ
ف ان ربح والخسران فی تجر

گمونم درست نوشتم :/

 

[D A N I]

وفا خواهی جفا کش باش حافظ
ف ان ربح والخسران فی تجر

گمونم درست نوشتم :/

رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد

 

[شَفَــق]

رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد

دی وعده داد وصلم و در سر شر*اب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

 

[D A N I]

دی وعده داد وصلم و در سر شر*اب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همــی سپرم

 

[شَفَــق]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همــی سپرم

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

 

[D A N I]

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشـــد در انتظار بوده