تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره مشاوره ارتقای قلم

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 210
  • پاسخ ها 28
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
پس توی توصیفات مشکل داری
ببین عزیزم روند پردازش یه رمان ایناست:
اول خط داستانی رو مشخص می‌کنی که بدونی چی به چی قراره بشه
حتی اگه خواستی یه قسمت هم جزییات صحنه ها رو می‌نویسی که البته مجاز نیست ولی برای شروع جداگونه بنویس
بعد شخصیت‌هات رو نگاه می‌کنی و می‌بینی که آیا شناسنامه کاملی دارن؟ هدفشون چیه؟ شخصیتشون چیه؟ آیا از بقیه شخصیت ها متمایز و مستقل هستند یا نه؟ تونستی بهشون یه زندگی ببخشی یا نه؟ رنگ مورد علاقه یا اهنگ مورد علاقه ای دارن؟ عادت خاص یا تکیه کلام!؟
وقتی تکمیل شد، میای که بنویسی
شروع رمانت باید اونقدری جذاب باشه که مخاطب رو کنجکاو کنه و نگه داره!
عین قلاب انداختنه، شروع نباید از رژ لب زدن کارکترت باشه.
باید ابهام داشته باشه یا یا اتفاق خاص
اتفاقی که ما بهش می‌گیم گره داستان که قراره توی طول داستان باز بشه، گره های بیشتر و بیشتر که ربطی به اجرا نداره ولی خب
توصیفات،
نباید توصیفات کلیشه‌ای باشن، چشم آبی و موی طلایی برای انگلیسه
باتوجه به مکان رمانت و نژاد شخصیت ها براشون چشم و ابرو بذار
توصیفاتت نباید یهویی باشن
باید لابلای متن و غیرمستقیم بگی
و توصیفاتت باید کامل باشن
از زمین و زمان و آب و هوا و رنگ پارچه لباس بنویس
جزییات مهمن
اما جزییات رو نباید اختصاصی بنویسی
بلکه وقتی داری روند داستان رو می‌نویسی باید جزییاتو درکنارش جا بدی.
مثلا:
دست‌های سفیدش را به سمت تلفن برد تا تماس کاری مهمی که از سوی فلانی به او شده بود را پاسخ دهد و دل آشوبش را سامان بدهد.
اینجا ما توصیف غیرمستقیم و حرفه ای داشتیم
ممنونم:)💗✨
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
ایزانامی هرکدام از دکمه‌ها را می‌زد، جمله‌ی عاشقانه‌‌ی دیگری در گوشش پخش می‌شد و هیچ چیز دیگری که او را وادار به خوشبین‌بودن کند نمی‌شنید. نوشته‌های دفتر اوسامو که علاقه‌ای بیشتر شبیه پرستش را آشکار می‌کردند، ناگهان مانند قطاری شروع به حرکت کردند و دور سر ایزانامی چرخیدند. دستش را به صندلی همسرش گرفت تا تعادلش را از دست ندهد؛ اوسامو بیدار شد و آشفته به اطراف نگاه کرد. ساکورا هدفون را از گوش مادرش برداشته بود و با آن بازی می‌کرد.
-‌ چرا بی‌اجازه وارد اتاقم شدی، ساکورا؟!
به محض چرخیدن صورتش به سمت عقب سیلی محکمی از همسرش خورد. ساکورا شروع به گریه کرد؛ ایزانامی دست بچه را گرفت و با وجود این‌که باردار بود، قدم‌هایش را تند کرد و از اتاق بیرون رفت. اوسامو تازه خواب از سرش پرید و متوجه اوضاع شد. با یک حرکت پرشی از روی صندلی نزدیک در اتاق پرید و دوان‌دوان به سمت همسر و فرزندش رفت.
-‌ باور کن ماجرا آن‌طور نیست که تو فکر می‌کنی!
بی‌فایده بود. ایزانامی یک چمدان لباس برای خودش و ساکورا جمع کرد و از خانه بیرون رفت. چند روز بعد به اوسامو خبر خودکشی ناموفقی را دادند که منجر به سقط جنین شده بود و عوارض زیادی روی بدن ایزانامی به جا گذاشته بود. معذرت‌خواهی‌هایش انگار اصلا شنیده نمی‌شدند؛ همسرش زندگی با او را مانند عودی می‌دانست که کاملا سوخته بود و حتی اگر بزرگ‌ترین شعله‌ی آتش را هم نزدیکش می‌گرفتی فایده نداشت. تنها کاری که اوسامو می‌توانست بکند، پس‌گرفتن ساکورایی بود که با دیدن بدن نیمه‌جان مادرش بعد از خو*ردن ده‌ها قرص وحشت کرده بود و با عقل بچگانه‌اش، فهمیده بود مادر و پدرش دیگر قرار نیست با هم زندگی کنند. ایزانامی بعد از درمان برای مدتی با یک روانشناس صحبت می‌کرد تا دلیلی برای ادامه‌دادن پیدا کند. او کاملا ساکورا را فراموش کرده بود و تنها دلخوشی‌اش این بود که توانسته از زنی با صورت و بدن سوخته، مغازه‌ای کوچک را با قیمتی پایین‌ بخرد. این‌چند سال تمام مدت در آن‌مغازه‌ی زیورآلات و لوازم آرایش کار می‌کرد تا در هزینه‌های دارو و جراحی‌هایش به پدر و مادرش کمک کند؛ تنها دلخوشی‌اش همین بود.
***
دلخوشی ایزانامی از لحظه‌ی ورود به خانه‌باغ کاملا متفاوت شده بود. دختری که نه سال رها کرده بود مقابل دیدگانش قرار گرفته بود؛ دختری که تنها انگیزه‌ی ورود او به دل خطر بود.
-‌ ساکورا... آیکاوا؟
ساکورا با لحنی دلخور و شگفت‌زده سلام کرد. از دست ایزانامی ناراحت بود و هم‌زمان از دیدنش خوشحال بود‌‌.
-‌ سلام.
ایزانامی او را محکم در آغو*ش گرفت. از شدت شوق صدای هق‌هق گریه‌اش بلند شده بود. باید برای دخترش دلیل نبودنش در سال‌های حساس کودکی را توضیح می‌داد؟ خیلی زود بود که او را وارد مشکلاتش کند. او نمی‌خواست تصورات معصومانه‌ای که ساکورا از پدرش دارد مانند برج بزرگی یک‌روزه فرو بریزد؛ بنابراین تصمیم گرفت نقش منفی این‌داستان را بازی کند.
رمانتو دوست دارم
حالات درونیو خوب شرح دادی و مشخصه قلمت با یکم تمرین کارای خفنی می‌نویسه
فقط مشکلت توصیفاته
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
رمانتو دوست دارم
حالات درونیو خوب شرح دادی و مشخصه قلمت با یکم تمرین کارای خفنی می‌نویسه
فقط مشکلت توصیفاته
مرسی گلم
کجاشو ویرایش کنم مثلا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
همونطور که من نوشتم و توصیفات رو انجام دادم انجام بده
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
زمان هم مشخصه از پارت های قبلی
شخصیتو بگو چیکارش کنم👺🤔😦
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا