تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره مشاوره ارتقای قلم

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 211
  • پاسخ ها 28
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
Negar-1698782748322.png

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @افسونگر
مشاور: @VIXEN

|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
در گام اول توصیفات شما باید از کلیشه دوری کند. مثلا: چشم آبی، موی طلایی، ل*ب قلوه‌ای. این توصیفات کنار هم در کافه نویسندگان باعث ساخته شدن یک شخصیت قالب می‌شود.
توصیفات نباید تزریقی باشد، مثلا پشت سر هم بگویید: خانه دیوارهای چوبی داشت و سقف سفید و کاناپه‌های مشکی و میزهای سنگی.
چون هم در ذهن مخاطب نمی‌ماند هم باعث می‌شود در باقی جاها توصیف کم بیاورید.
بلکه بهتر است در توصیفات خود از حالات شخصیت‌ها و خط داستانی برای توصیف غیرمستقیم بهره گیرید. مثلا بگویید:
- صندلی آهنی را با صدای قیژمانندی عقب کشید و پشت میز ناهارخوری چوبی نشست. با افسوس فراوانی به دیوارها و سقف ترک‌خورده نگاه کرد و با کشیدن آهی به سمت اجاق گاز کهنه و کثیف گوشه‌ی آشپزخانه رفت.
یا در خصوص توصیف چهره جای چنین توصیفی:
در آینه به خود نگاه کردم. چشم‌های سبز و موهای خرمایی و صورت گرد و بینی معمولی و ل*ب‌های درشت داشتم.
پس باید غیرمستقیم توصیف کنید:
چشمان عسلی‌ام را با خستگی می‌بندم و دستم را زیر چانه‌ی گردم می‌گذارم. چسبیدن موهای مشکی عرق‌کرده‌‌ام به پیشانی بلندم کلافه‌ام می‌کند.
همچنین سعی کنید توصیفات منسجم داشته باشید و نه جایی توصیف را کنار بگذارید نه جایی بیش از حد توصیف کنید.
توصیفات باید باورپذیری داشته باشند، برای مثال در ایران انسان بور و چشم آبی کم پیدا می‌شود و این چهره به اروپا تعلق بیشتری دارد، بنابراین حداقل یک شخصیت در رمان ایرانی می‌تواند این‌گونه باشد و آن هم باید در شهری زاده شده باشد که مردمش چنین چهره‌ای داشته باشند.
دیگر نکته‌ی باورپذیری این است که حتما نقصی در چهره‌ی شخصیت خود قرار دهید چون ما کمتر چهره‌ی بی‌نقصی در جهان واقعی داریم.
سعی کنید در دیالوگ نیز توصیف داشته باشید، برای مثال:
- توی زله گرما این سویی‌شرت چیه پوشیدی آخه؟! چقدرم تنگه! من جات بودم توی اون لباس خفه می‌شدم!
همچنین سعی کنید علاوه بر توصیف اعضای معمول صورت مثل چشم و دهان و دماغ اجزای دیگری از بدن و صورت یک شخصیت مثل قد، ابرو، مدل گوش، اندازه سر، چاقی و لاغری، مدل پاها و دست‌ها و... را نیز توصیف کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
در گام اول توصیفات شما باید از کلیشه دوری کند. مثلا: چشم آبی، موی طلایی، ل*ب قلوه‌ای. این توصیفات کنار هم در کافه نویسندگان باعث ساخته شدن یک شخصیت قالب می‌شود.
توصیفات نباید تزریقی باشد، مثلا پشت سر هم بگویید: خانه دیوارهای چوبی داشت و سقف سفید و کاناپه‌های مشکی و میزهای سنگی.
چون هم در ذهن مخاطب نمی‌ماند هم باعث می‌شود در باقی جاها توصیف کم بیاورید.
بلکه بهتر است در توصیفات خود از حالات شخصیت‌ها و خط داستانی برای توصیف غیرمستقیم بهره گیرید. مثلا بگویید:
- صندلی آهنی را با صدای قیژمانندی عقب کشید و پشت میز ناهارخوری چوبی نشست. با افسوس فراوانی به دیوارها و سقف ترک‌خورده نگاه کرد و با کشیدن آهی به سمت اجاق گاز کهنه و کثیف گوشه‌ی آشپزخانه رفت.
یا در خصوص توصیف چهره جای چنین توصیفی:
در آینه به خود نگاه کردم. چشم‌های سبز و موهای خرمایی و صورت گرد و بینی معمولی و ل*ب‌های درشت داشتم.
پس باید غیرمستقیم توصیف کنید:
چشمان عسلی‌ام را با خستگی می‌بندم و دستم را زیر چانه‌ی گردم می‌گذارم. چسبیدن موهای مشکی عرق‌کرده‌‌ام به پیشانی بلندم کلافه‌ام می‌کند.
همچنین سعی کنید توصیفات منسجم داشته باشید و نه جایی توصیف را کنار بگذارید نه جایی بیش از حد توصیف کنید.
توصیفات باید باورپذیری داشته باشند، برای مثال در ایران انسان بور و چشم آبی کم پیدا می‌شود و این چهره به اروپا تعلق بیشتری دارد، بنابراین حداقل یک شخصیت در رمان ایرانی می‌تواند این‌گونه باشد و آن هم باید در شهری زاده شده باشد که مردمش چنین چهره‌ای داشته باشند.
دیگر نکته‌ی باورپذیری این است که حتما نقصی در چهره‌ی شخصیت خود قرار دهید چون ما کمتر چهره‌ی بی‌نقصی در جهان واقعی داریم.
سعی کنید در دیالوگ نیز توصیف داشته باشید، برای مثال:
- توی زله گرما این سویی‌شرت چیه پوشیدی آخه؟! چقدرم تنگه! من جات بودم توی اون لباس خفه می‌شدم!
همچنین سعی کنید علاوه بر توصیف اعضای معمول صورت مثل چشم و دهان و دماغ اجزای دیگری از بدن و صورت یک شخصیت مثل قد، ابرو، مدل گوش، اندازه سر، چاقی و لاغری، مدل پاها و دست‌ها و... را نیز توصیف کنید.
درسته
به جز این دیگه چه نکاتی رو باید رعایت کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,670
7,336
148
14
وضعیت پروفایل
نمی‌تونی من رو نبینی
درسته
به جز این دیگه چه نکاتی رو باید رعایت کنم
شخصیت‌پردازی رو هم به زودی برات توضیح میدم عزیزدلم💙
جز این ‌در زمینه قلم مشکل حادی نباید داشته باشی ولی اگه باقی رکن‌های فرعی رو هم خواستی برات توضیح میدم🤍
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
سلام @افسونگر عزیزم مشکلت رو برام شرح بده و یک پارت از رمانت بفرست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
اگه شخصیت پردازیه، یه سری نکات از یه شخصیتی که می‌خوای بسازیش بهم بده تا بگم چیا کم و زیاد کنی. درواقع اصلا سخت نیست. فقط باید مشکلتو بدونم. @افسونگر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
اگه شخصیت پردازیه، یه سری نکات از یه شخصیتی که می‌خوای بسازیش بهم بده تا بگم چیا کم و زیاد کنی. درواقع اصلا سخت نیست. فقط باید مشکلتو بدونم. @افسونگر
سلام عزیزم
حس میکنم نمیتونم خوب چیزی که توی ذهنمه رو پیاده کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین گوینده سال ۱۴۰۲+گرافیست آزمایشی
تیم تگ
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
391
2,371
103
21
ایزانامی هرکدام از دکمه‌ها را می‌زد، جمله‌ی عاشقانه‌‌ی دیگری در گوشش پخش می‌شد و هیچ چیز دیگری که او را وادار به خوشبین‌بودن کند نمی‌شنید. نوشته‌های دفتر اوسامو که علاقه‌ای بیشتر شبیه پرستش را آشکار می‌کردند، ناگهان مانند قطاری شروع به حرکت کردند و دور سر ایزانامی چرخیدند. دستش را به صندلی همسرش گرفت تا تعادلش را از دست ندهد؛ اوسامو بیدار شد و آشفته به اطراف نگاه کرد. ساکورا هدفون را از گوش مادرش برداشته بود و با آن بازی می‌کرد.
-‌ چرا بی‌اجازه وارد اتاقم شدی، ساکورا؟!
به محض چرخیدن صورتش به سمت عقب سیلی محکمی از همسرش خورد. ساکورا شروع به گریه کرد؛ ایزانامی دست بچه را گرفت و با وجود این‌که باردار بود، قدم‌هایش را تند کرد و از اتاق بیرون رفت. اوسامو تازه خواب از سرش پرید و متوجه اوضاع شد. با یک حرکت پرشی از روی صندلی نزدیک در اتاق پرید و دوان‌دوان به سمت همسر و فرزندش رفت.
-‌ باور کن ماجرا آن‌طور نیست که تو فکر می‌کنی!
بی‌فایده بود. ایزانامی یک چمدان لباس برای خودش و ساکورا جمع کرد و از خانه بیرون رفت. چند روز بعد به اوسامو خبر خودکشی ناموفقی را دادند که منجر به سقط جنین شده بود و عوارض زیادی روی بدن ایزانامی به جا گذاشته بود. معذرت‌خواهی‌هایش انگار اصلا شنیده نمی‌شدند؛ همسرش زندگی با او را مانند عودی می‌دانست که کاملا سوخته بود و حتی اگر بزرگ‌ترین شعله‌ی آتش را هم نزدیکش می‌گرفتی فایده نداشت. تنها کاری که اوسامو می‌توانست بکند، پس‌گرفتن ساکورایی بود که با دیدن بدن نیمه‌جان مادرش بعد از خو*ردن ده‌ها قرص وحشت کرده بود و با عقل بچگانه‌اش، فهمیده بود مادر و پدرش دیگر قرار نیست با هم زندگی کنند. ایزانامی بعد از درمان برای مدتی با یک روانشناس صحبت می‌کرد تا دلیلی برای ادامه‌دادن پیدا کند. او کاملا ساکورا را فراموش کرده بود و تنها دلخوشی‌اش این بود که توانسته از زنی با صورت و بدن سوخته، مغازه‌ای کوچک را با قیمتی پایین‌ بخرد. این‌چند سال تمام مدت در آن‌مغازه‌ی زیورآلات و لوازم آرایش کار می‌کرد تا در هزینه‌های دارو و جراحی‌هایش به پدر و مادرش کمک کند؛ تنها دلخوشی‌اش همین بود.
***
دلخوشی ایزانامی از لحظه‌ی ورود به خانه‌باغ کاملا متفاوت شده بود. دختری که نه سال رها کرده بود مقابل دیدگانش قرار گرفته بود؛ دختری که تنها انگیزه‌ی ورود او به دل خطر بود.
-‌ ساکورا... آیکاوا؟
ساکورا با لحنی دلخور و شگفت‌زده سلام کرد. از دست ایزانامی ناراحت بود و هم‌زمان از دیدنش خوشحال بود‌‌.
-‌ سلام.
ایزانامی او را محکم در آغو*ش گرفت. از شدت شوق صدای هق‌هق گریه‌اش بلند شده بود. باید برای دخترش دلیل نبودنش در سال‌های حساس کودکی را توضیح می‌داد؟ خیلی زود بود که او را وارد مشکلاتش کند. او نمی‌خواست تصورات معصومانه‌ای که ساکورا از پدرش دارد مانند برج بزرگی یک‌روزه فرو بریزد؛ بنابراین تصمیم گرفت نقش منفی این‌داستان را بازی کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,055
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
سلام عزیزم
حس میکنم نمیتونم خوب چیزی که توی ذهنمه رو پیاده کنم
پس توی توصیفات مشکل داری
ببین عزیزم روند پردازش یه رمان ایناست:
اول خط داستانی رو مشخص می‌کنی که بدونی چی به چی قراره بشه
حتی اگه خواستی یه قسمت هم جزییات صحنه ها رو می‌نویسی که البته مجاز نیست ولی برای شروع جداگونه بنویس
بعد شخصیت‌هات رو نگاه می‌کنی و می‌بینی که آیا شناسنامه کاملی دارن؟ هدفشون چیه؟ شخصیتشون چیه؟ آیا از بقیه شخصیت ها متمایز و مستقل هستند یا نه؟ تونستی بهشون یه زندگی ببخشی یا نه؟ رنگ مورد علاقه یا اهنگ مورد علاقه ای دارن؟ عادت خاص یا تکیه کلام!؟
وقتی تکمیل شد، میای که بنویسی
شروع رمانت باید اونقدری جذاب باشه که مخاطب رو کنجکاو کنه و نگه داره!
عین قلاب انداختنه، شروع نباید از ر*ژ ل*ب زدن کارکترت باشه.
باید ابهام داشته باشه یا یا اتفاق خاص
اتفاقی که ما بهش می‌گیم گره داستان که قراره توی طول داستان باز بشه، گره های بیشتر و بیشتر که ربطی به اجرا نداره ولی خب
توصیفات،
نباید توصیفات کلیشه‌ای باشن، چشم آبی و موی طلایی برای انگلیسه
باتوجه به مکان رمانت و نژاد شخصیت ها براشون چشم و ابرو بذار
توصیفاتت نباید یهویی باشن
باید لابلای متن و غیرمستقیم بگی
و توصیفاتت باید کامل باشن
از زمین و زمان و آب و هوا و رنگ پارچه لباس بنویس
جزییات مهمن
اما جزییات رو نباید اختصاصی بنویسی
بلکه وقتی داری روند داستان رو می‌نویسی باید جزییاتو درکنارش جا بدی.
مثلا:
دست‌های سفیدش را به سمت تلفن برد تا تماس کاری مهمی که از سوی فلانی به او شده بود را پاسخ دهد و دل آشوبش را سامان بدهد.
اینجا ما توصیف غیرمستقیم و حرفه ای داشتیم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا