تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره مشاور ساختار رمان

  • شروع کننده موضوع عطرین
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 120
  • پاسخ ها 11
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
831
4,389
103
21
آرزوهای محال
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @ماهی کور
مشاور: @جغد برفی

|مدیریت بخش کتاب|
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
11
9
3
جهنم
وضعیت پروفایل
داره منفجر میشه
هوا ابری بود و هرازگاهی چند قطره باران صورت خاکی سنگ قبر ها را خیس میکرد.
فضای عجیبی بود نه چون که مثلا مراسم ختم بهترین دوستم باشه چون هیچکس ناراحت نبود و از همه بدتر اینکه هیچکس حتی به خودش زحمت نقش بازی کردن هم نمیداد.
علی ادم عجیبی بود و بیشتر از اینکه بهترین دوستم باشه من بهترین دوستش بودم،سالی6یا7بار بیشتر نمیدیدمش و همش هم سرگرم انجام کارای عجیب و غریب بود.
داشتم فکر میکردم که با چه ادم عجیبی میگشتم که یه صدایی از پشت گفت:
-ببخشید شما اقای محرابی هستید؟
-عام بله،خودمم..
فهمیدم که پدر و مادر علین،لباس مشکی به مادر میومد و پدر هم بشدت خسته و فرسوده بنظر میومد،نه از درد از دست دادن پسرش بخاطر فشار جامعه،و هردوشون بطرز نگران کننده ای ارام بودن..
_تسلیت میگم خانوم کیانی..
-ممنون عزیز دلم،راستش اومدیدم ازت یچیزی بخوایم؛مشکلی نیس امروز بعد از ظهر بیای خونمون باید یچیزی رو بت بدیم،از طرف علیه...
-چه چی...
تا اومدم جواب بدم،دیدم که رفتن و الان که دقت میکنم هیچکس بجز من اینجا نیس..و دورو برم رو هم یه مه خفیفی گرفته،عجب جهنم ترسناکی بهتره برم..
کنار قبر علی نشستم،سنگش سیاه بود و دنیارو تو خودش پس میزد،از اون سنگ قبرا بود که همه میخریدن فقط فرقش این بود که گوشش کنده کاری یه ماهی قرار داشت و چقدر هم بد کنده کاری شده بود،عاه پسر این بشر دیوونه ماهیا بود و همشم حرفای عرفانی و فلسفی احمقانه دربارشون میزد...یجورایی دلم براش تنگ شده...
رفتم خونه و گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم ساعت 6:45 دقیقه بود،یه لعنت فرستادم و زود رفتم خونه علی.
هوا ابری بود،از اول صبح فقط هوا ابری بود و بارون نیومده بود یجورایی برام عجیب بود،کرایه راننده او دادم و فرستادمش پی کارش میخواستم برگشتنی یه قدمی زده باشم،زنگ زدم و مامان علی در رو وا کرد.
-امیر حسین بالاخره اومدی؟چرا انقدر دیر پسرم نگرانت شدیم...
خجالت زده شدم،مامان علی خیلی با من مهربون بود و حتی من بعضی وقتا تصور میکردم فرشته ایه که بعد له شدن مامان بابای خودم توی تصادف برای مواظبت از من فرستاده شده..
-شرمنده کار داشتم؛حرکتی بجز یه دروغ سطحی نداشتم...
-مشکلی نیس بیا تو ،چای و شیرینی روی میزه تا منم برم بیارمش..
_نه مزاحم نمی..؛
همیشه قبل از اینکه جوابی داده باشم میرفت و منم همیشه مجبور میشدم بیام تو،و اینکه منظورش از "بیارمش"چی بود؟کنجکاو شده بودم و یجورایی هم برام حتی مهم هم نبود..
سرگرم چایی و شیرینی بودم که مامان علی با یه بسته شیشه ای گنده برگشت،خیلی زود فهمیدم یه اکواریومه؛تقریبا بزرگ بود،برام سوال بود چجوری بلندش کرده،از ظاهرش معلوم بود که از اون اکواریوم گروناس خیلی باکیفیت بنظر میومد،تعجب کردم،علی اصلا اهل این ولخرجیا نبود.
-یه..یه اکواریوم؟
-اره عزیزم،علی توی یه کاغذ نوشته بود که باید برسه به تو...
_متوجه نیستم من نمیتونم همچین چیزیو قبول کنم..
_عاه فدات شم ینی چی که نمیشه،من خیلی از علی چیزی یادم نیس ولی دوتا چیز رو میدونم،یک:این اکواریوم مهم ترین داراییش بوده و دو اینکه حتما باید برسه به تو..
با خودم فکر کردم این که از بچش خیلی چیزی یادش نیس چه کوفتیه که تنگ رو گذاشت رو پام و با یه"خب من کلی کار دارم"مثل همیشه منو ول کرد و باز همچی افتادن گردنم..
به خودم اومدم و تعجب کردم چجوری پاهام زیر همچین اکواریومی له نشده بودن البته بدن قوی ای داشتم ولی بازم همچین اکواریومی بنظر خیلی سنگین میومد.
بلند شدم و در کمال تعجب اکواریوم مثل یه پر تو دستام بود،کم کم داشتم قاطی میکردم امروز همش و همش داشت عجیب تر میشد،البته الان که دارم درباره این روزا مینویسم همچی بنظرم طبیعی میاد...هی یادش بخیر..
اره خلاصه خونه علی رو ترک کردم و برگشتم خونه و اکواریوم رو گذاشتم رو طاقچه،و تازه فهمیدم که حتی نپرسیدم باید چجوری ازشون نگهداری کنم هفت هشت،دهتا لعنت فرستادم و با عصبانیت برای اولین بار متوجه ماهیا شدم...
23 تا بودن و اون لحظه همه 23 تاشون به من زل زده بودن،ترسیدم و تاره فهمیدم تو بد دردسری افتادم...
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
11
9
3
جهنم
وضعیت پروفایل
داره منفجر میشه
بهم گفتن که بیام خدمتتون برای مشاوره ساختاری....
خودم حس میکنم ایدم رو نمیتونم به اون شکوه و اصالتی که تو ذهنمه رو کاغذ منتقل کنم،به عبارت دیگه کار رو شهید میکنم و کارم یه حالت بچه گانه ای پیدا میکنه(البته خب تازه نوشتن رو شروع کردم پس شاید خیلی هم چیز عجیبی نباشه)ولی خب از طرفی کتاب های زیادی از داستان و فلسفه خوندم برای همین توقع بیشتری از خودم دارم
در کنار مشاوره ساختار گمونم اینکه کلیت راه رو و چند قدم ابتدایی رو هم بم نشون بدید فکر بدی نباشه...
بازم ممنون که وقت میزارید..
 
ناظر رمان
ناظر رمان
مشاور انجمن
Jun
292
11
93
34
یزد
بهم گفتن که بیام خدمتتون برای مشاوره ساختاری....
خودم حس میکنم ایدم رو نمیتونم به اون شکوه و اصالتی که تو ذهنمه رو کاغذ منتقل کنم،به عبارت دیگه کار رو شهید میکنم و کارم یه حالت بچه گانه ای پیدا میکنه(البته خب تازه نوشتن رو شروع کردم پس شاید خیلی هم چیز عجیبی نباشه)ولی خب از طرفی کتاب های زیادی از داستان و فلسفه خوندم برای همین توقع بیشتری از خودم دارم
در کنار مشاوره ساختار گمونم اینکه کلیت راه رو و چند قدم ابتدایی رو هم بم نشون بدید فکر بدی نباشه...
بازم ممنون که وقت میزارید..
ژانر داستان‌تون چیه؟ براش پیرنگ نوشتین؟
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
11
9
3
جهنم
وضعیت پروفایل
داره منفجر میشه
میخوام فلسفی باشه و شامل ژانر های فانتزی،سورعال و تا حدودی روز مره هم باشه
ولی بطور کلی میخوام روند داستان ملایم باشه
پیرنگم خیلی کلیه و محدود به اتفاقات اول اخر و میانس...
 
ناظر رمان
ناظر رمان
مشاور انجمن
Jun
292
11
93
34
یزد
میخوام فلسفی باشه و شامل ژانر های فانتزی،سورعال و تا حدودی روز مره هم باشه
ولی بطور کلی میخوام روند داستان ملایم باشه
پیرنگم خیلی کلیه و محدود به اتفاقات اول اخر و میانس...
درست. لینک تاپیک رمان‌تون رو می‌ذارین؟
و یک سوال. دو ژانر فانتزی و سوررئال رو چطور در نظر دارین ترکیب کنین؟
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
11
9
3
جهنم
وضعیت پروفایل
داره منفجر میشه
یه مشکل اینکه رمانم تاپیک نداره چون قلمم تایید نشده،برای همین اومدم خدمتتون
میخوام ژانر سورعال یه قفل و زنجیری به پای ژانر فانتزی بشه که کار خیلی جنبه تخیلی پیدا نکنه و بیشتر میخوام ابزارم برای خلق یه فضای گوتیک و شبیه به نقاشی های دالی باشه
 
بالا