?| گفتار و اعمال شخصیت ها در زمان واقعی.
?| چنانچه ماجراها در زمان واقعی بیان نشوند، حالت خلاصه داستان را خواهند داشت.
?| داشتن شروع، میانه و پایان.
?| یک صحنه خوب هدفی دارد، بنای کشمکش را میریزد و چیزهایی را ناتمام میگذارد.
?| اگر دوست دارید خوانندگانتان به خواندن صحنه بعدی ترغیب شوند، نباید گره داستان را با نزدیک شدن به پایان صحنه باز کنید.
?| هدف داشتن یک صحنه.
?| برخی شخصیت ها رشد میکنند یا تازه معرفی میشوند.
?| اطلاعات جدیدی به خوانندگان بدهید، موضوع را گسترش دهید.
?| فضای خاصی ایجاد کنید، تنش مهیجی ایجاد یا تنش قبلی را معلق کنید.
?| یک صحنه خوب چند منظوره است و چند ویژگی فوق را بهطور همزمان با هم دارد.
?| کشاندن داستان به دنبال خود.
?| یک داستان خوب را پلکانی در نظر بگیرید که پله آخرش به اوج و نتیجه گیری داستان میرسد.
?| هر صحنه به منزله یک پله است. لازم است در هر صحنه چیزی به داستان اضافه کنید (یک راز گشایی، مانع جدید، نقطه چرخش و یک کلید جدید برای راز داستان).
?| به همین خاطر است که صحنه های چند منظوره بسیار کارآمدند و سرعت پیشروی داستان را بیشتر میکنند.
☃|• راویِ اول شخص
?| استفاده از «من» راوی. این روش راوی رو به یک زاویهدید ذهنی مشخص محدود میکنه.
?|خواننده فقط چیزی رو میفهمه که راوی میدونه. ساده و صریحه.
?| باید بیشتر از اینکه صدای شما باشه، صدای شخصیتتون باشه.
☃|• انواع راویهای اول شخص
| اعترافگونه: انگار در حال نوشتن خاطراته.
| مکالمهوار: انگار داستان برای شخص دیگهای روایت میشه.
| راوی غیر قابل اعتماد: راوی مشکل روانی داشته باشه یا چیزی رو پنهان کنه و...
| گذشتهنگر: راوی سالخوردهای داستان گذشته رو تعریف کنه.
☃|• راویِ دوم شخص
?| استفاده از «تو» راوی. روایت ممکنه خواننده یا شخصیت دیگهای رو خطاب کنه.
?| برای تعریف داستان از زاویهدید «تو»، مسلما یک «من» نیازه. هر روایت دومشخص، نوعی از روایت اول شخصه.
☃|• کاربرد روایت دومشخص
| گاهی شروع یک داستان، مستقیما به خواننده میگه که داستان رو بخونه.
| این نوع روایت بیشتر در شعر و مخصوصا برای مورد خطاب قرار دادن مع*شوق در شعرهای عاشقانه کاربرد داره.
| میشه ازش توی ترانهها، نامهها، روزنوشت و روایتهای خاص استفاده کرد.
☃|• راویِ سومشخص محدود
?| در این روش یک شخصیت که عموما قهرمان داستانه انتخاب میشه و تمام داستان از زاویه دید اونه–فقط اون.
?| وقتی از این زاویهدید استفاده میشه، چیزی ننویسید که خارج از ذهن شخصیت اصلی باشه چون معمولا داستان رو غیر یکنواخت و ناخوشایند میکنه.
☃|• کاربرد روایت سومشخص محدود
| این سبک احتمالا پراستفاده ترین و در عین حال سختترین نوع روایته. باید به دقت نوشته بشه.
| نویسندگان مختلف این زاویهدید رو طی سالیان سال شکل دادن و میتونه سبکهای مختلفی داشته باشه.
?|° استعاره روشی برای بیانه، به طوری که با اشاره به چیزی دربارهی چیز دیگهای صحبت کنید.
?|° مثلا: «وقت طلاست»
?|° بهتره استعارههای مورد استفادهتون تصاویر زنده و فراموشنشدنی به ذهن خواننده بیارن. استعاره ها رو با هم ترکیب نکنید. بهتره حسبرانگیز باشه و به زور توی متن جا ندیدش.
?|° مَثلها، استعارههای بلندتری هستند که برای اشاره به منظورشون، حکایتی داخل خودشون دارن.
?|° بیشتر مثلها از انجیل استخراج شدن. (نویسندهی این مطلب خارجیه و طبق فرهنگ مسیحیت خودشون گفته.)
?|° درک مثلهای انجیل در نگاه اول کمی سخت به نظر میرسه.
?|° فابلها یا قصههای حیوانات هم در ارائهی پیامهای اخلاقی، کارکردی مثل مثلها دارن.
?|° فقط فرقشون اینه که شخصیتهای مثلها، از مردم کوچه و بازارن ولی فابلها از شخصیتهای حیوانی، گیاهان و موجودات اسرارآمیز استفاده میکنن.
?|° یکی از مشهورترین فابلهای جهان رو ازوپ (Aesop) روایت کرده.
?♀|• در قصههای پریان از استعاره زیاد استفاده میشه.
?♀|• روانکاو متخصص کودکان، «برونو بتلهایم» توی کتابش کاربردهای افسون قصههای عامیانه و افسانههای پریان زیادی رو تفسیر و تحلیل کرده.
?♀|• اون باور داره حیوانات سخنگو، معمولا نمادی از غریزهی شخصیت ها هستند.
?♀|• وقتی زیبای خفته انگشتش رو به دوک نخریسی میزنه، نمادی از قاعدگی و زن شدنشه.
?♀|• استعارهها توی این داستانها زیادن، کافیه فقط پیداشون کنید~
☃|• راوی خارج از داستان
?| این روش یعنی استفاده از شخصیتی خارج از داستان که شاهد اتفاقاته. مثل شخصیت «نیک کاراوی» در رمان گتسبی بزرگ.
?| این روش حالتی رازآلود به شخصیت اصلی میده، چون خوانندهها اون رو فقط از زاویهدید راوی میبینن.
☃|• کاربرد این نوع روایت
| این راوی گاهی داستان رو با بازاندیشیِ گذشته تعریف میکنه و اطلاعاتی داره که شخصیت اصلی نمیدونه.
| این راوی میتونه شاهد داستان باشه، دربارهی اتفاقات نظر بده و تفسیرشون کنه ولی تاکید داستان روی اون نیست. برای داستانهای خاصی کاربرد داره~
☃|• راوی دانای کل
?| راوی دانای کل یا همهچیزدان، سبک سنتیِ روایت در قرن نوزدهمه. نویسنده، راویه و همهچیز رو دربارهی شخصیتها میدونه: به چی فکر میکنن، چه حسی دارن، گذشتهشون چیه و...
?| امروزه این زاویهدید زیاد استفاده نمیشه. نویسندهها ترجیح میدن با حقیقت مطلق روبهرو نشن و قبول کردن انسانهای مختلف دیدگاههای ذهنی مختلفی دارن.
☃|• کاربرد این نوع روایت
| این روایت برای حماسههای تاریخی بزرگ، قصههای دور و دراز، و رمانهای بلند با شخصیتهای زیاد کاربرد داره.
| برخی نویسندهها دانای کل رو تبدیل به یه مشاهدهگر خارجی کردن که کار سختیه، چون اگه خواننده نتونه درون شخصیتها رو ببینه نمیتونه باهاشون همزادپنداری کنه.
?• داستان یعنی: روایتی ساخته شده به وسیله نثر، که تنها با کمک کلمات بیان میشود.
?• تنها کلمات.
?• این چالش و شگفتی بینظیر داستاننویسی است. هیچ هنرپیشه یا قصهگویی در کار نیست تا از اداها و حرکات بدن خود در حالات مختلف کمک بگیرد. هیچ نقاش یا فیلمسازی وجود ندارد که چیدمان صحنهها و ابعادش را نشان دهد.
?• همه چیز تنها با این علامتهای کوچکی که ما به آنها حروف میگوییم، و در نهایت کلمات را به وجود می آورند و در جملات و پاراگرافها تکرار میشوند، شکل میگیرند و چنان با تصور و پندار خواننده آمیخته میشود که او را به درون واقعیت داستان میکشد.
?• و به این ترتیب خواننده میتواند واقعیت جایگزین را ببیند، حس کند، تجربه نماید و نگران آن باشد، به همان اندازه که مسیر پر پیچ و خم زندگی خود را با تمام دل شکستگیها و اندوهها طی میکند.
?• برای ساختن یک شخصیت خوب و به یاد ماندنی به یک نقطه شروع نیاز است.
?• به اطراف خود نگاه کنید. به خاطرات و ذهن خود رجوع کنید. شخصیتها از مردم بیرون گرفته میشود مردمی که میشناسید میبینید یا حتی تصور میکنید.
الهام گرفتن برای ساخت شخصیتهای داستان در همه جا ممکن است.
?• نویسندگان اغلب از افراد جذاب یا خاصی که میشناسند و یا حتی خودشان برای شخصیت سازی الهام میگیرند.
?• ولی یادتان باشد وقتی با مردم سروکار دارید تخیل و خلاقیت را فراموش نکنید.
دو زمان برای نوشتن وجود دارد.
«زمان سخت °|° زمان نرم»
?• زمان سخت به عنوان زمان نوشتن یاد میشود.
?• مشخص است که شما باید زمان زیادی را صرف این مرحله کنید.
?• زیرا اینجا جایی است که کلمات درحال نوشته شدن هستند.
?• زمان نرم اوقاتی است که شما درحال نوشتن نیستید.
?• و فقط دارید درباره آن چیزی که از داستانتان میخواهید فکر میکنید.
?• زمان نرم در روند داستاننویسی حیاتی است زیرا تفکر و اندیشه قسمتی اساسی در کار نویسندگی محسوب میشود.
?• آمادهسازی چیه؟
آمادهسازی نوعی مقدمهچینی عمدی نویسندهست که خواننده رو آمادهی پذیرش و باورکردن تغییرات روابط، اشخاص، طرح و حوادث در آینده بکنه.
?• چرا از آماده سازی استفاده میشه؟
در زمان حال استفاده میشه که به اتفاقی در آینده اشاره کنه.
?• آمادهسازی چند نوعه؟
سه نوع: ظریف | مشخص | صریح
مثال:
?• آمادهسازی ظریف: جنگلبانی صدای جیغ میشنود. با اسب به طرف جایی که صدا را شنیده میتازد.
?• آمادهسازی مشخص: مردی به عکس پلیس روی دیوار نگاه میکند. با هفت تیرش به عکس نشانه میرود و میخندد:«تق تق، دیگر مردی.»
?• آمادهسازی صریح: او فردا از سمت فرمانداری استعفا خواهد داد.
?• نویسنده نباید بذاره خواننده بیدلیل و بیمقدمه غافلگیر بشه.
?• شما از غافلگیری استفاده میکنید که خواننده رو عمیقا در زندگی اشخاص و حوادث داستان وارد کنید.
?• آمادهسازی هم مثل نجواییه که میگه: «اگه همچین اتفاقی افتاد، خیلی تعجب نکن.»
?• نوع نوشته (پرخشونت، پرتنش و...) هم وضعیت صحنهی بعد رو مشخص میکنه. به علاوه توصیف شخصیت از رفتار آیندهی شخصیت خبر میده.
?• مثال: گری هر گاه جلویش پول میدید، دستهایش را به هم میمالید.
?• دو راه اصلی وجود دارد که نویسنده میتواند با آن یک لحظه را به نمایش بگذارد:
° خلاصهگویی
° صحنه
☘• خلاصهگویی زمانی است که چیزی خلاصه یا گفته میشود.
☘• برخلاف آن، یک صحنه ترسیمکننده لحظاتی از زمان واقعی است و دقیقا آنچه را که اتفاق میافتد، به ما نشان میدهد.
?• از خلاصهگویی برای لحظاتی که قصد دارید اطلاعاتی را با سرعت و تاثیر منتقل کنید یا هنگامی که میخواهید راوی شما فقط برای روایت ظاهر شود استفاده کنید.
?• برای مهمترین لحظات داستان بهتر است به صحنه تغییر موضع دهید.
?• هر کسی ممکن است فکر کند دیالوگ آسانترین بخش یک داستان است، چون هرروز از آن در زندگی روزمره استفاده میکنیم.
?• اما نوشتن یک دیالوگ خوب به طرز فریبندهای دشوار است.
?• در قرنهای گذشته دیالوگها حالتی تئاترگونه داشت؛ مثل این دیالوگ در رمان «بلندیهای بادگیر» اثر امیلی برونته:
?• «بله آقای هدکلیف شما برای لذ*ت بردن از پیادهروی در چنین روزی شرایط مناسبی ندارید، خیلی بیمار به نظر میرسید...»
?• اما امروزه دیالوگها بیشتر تمایل دارند به سمت مکالمههای عینی و واقعیِ مردم سوق پیدا کنند.
?• آنچه آنها بیان میکنند نباید ماشینی و تکراری باشد، هیچ مخاطبی از یک گفتوگوی ماشینی لذ*ت نمیبرد.
?• شخصیت باید در مقابل تصمیم یا واکنش درست، چیزی از دست بده یا فدا کنه.
?• اگه چیزی از دست نده، ماجرا جذاب نخواهد بود... و مشکل عادی و بیمزه میشه.
?• این عواطف قوی هستن که داستان رو جذاب میکنن. احساساتی مثل ترس و نگرانی از اینکه آیا شخصیت داستان باید چیزی مهم از دست بده که مشکل رو حل کنه؟!
?• خواننده باید بدونه شخصیت اصلی داستان مجبوره تاوانی سنگین برای اشتباهش بپردازه.
?• مثال: توی فیلم Crawl شخصیت اصلی باید از خونهای پر از تمساح فرار میکرد، اما خروجیها هم تمساح داشتن. هر لحظه ممکن بود اون ارزشمندترین چیزش یعنی جونش رو از دست بده...