?• داستان یعنی: روایتی ساخته شده به وسیله نثر، که تنها با کمک کلمات بیان میشود.
?• تنها کلمات.
?• این چالش و شگفتی بینظیر داستاننویسی است. هیچ هنرپیشه یا قصهگویی در کار نیست تا از اداها و حرکات بدن خود در حالات مختلف کمک بگیرد. هیچ نقاش یا فیلمسازی وجود ندارد که چیدمان صحنهها و ابعادش را نشان دهد.
?• همه چیز تنها با این علامتهای کوچکی که ما به آنها حروف میگوییم، و در نهایت کلمات را به وجود می آورند و در جملات و پاراگرافها تکرار میشوند، شکل میگیرند و چنان با تصور و پندار خواننده آمیخته میشود که او را به درون واقعیت داستان میکشد.
?• و به این ترتیب خواننده میتواند واقعیت جایگزین را ببیند، حس کند، تجربه نماید و نگران آن باشد، به همان اندازه که مسیر پر پیچ و خم زندگی خود را با تمام دل شکستگیها و اندوهها طی میکند.
?• برای ساختن یک شخصیت خوب و به یاد ماندنی به یک نقطه شروع نیاز است.
?• به اطراف خود نگاه کنید. به خاطرات و ذهن خود رجوع کنید. شخصیتها از مردم بیرون گرفته میشود مردمی که میشناسید میبینید یا حتی تصور میکنید.
الهام گرفتن برای ساخت شخصیتهای داستان در همه جا ممکن است.
?• نویسندگان اغلب از افراد جذاب یا خاصی که میشناسند و یا حتی خودشان برای شخصیت سازی الهام میگیرند.
?• ولی یادتان باشد وقتی با مردم سروکار دارید تخیل و خلاقیت را فراموش نکنید.
دو زمان برای نوشتن وجود دارد.
«زمان سخت °|° زمان نرم»
?• زمان سخت به عنوان زمان نوشتن یاد میشود.
?• مشخص است که شما باید زمان زیادی را صرف این مرحله کنید.
?• زیرا اینجا جایی است که کلمات درحال نوشته شدن هستند.
?• زمان نرم اوقاتی است که شما درحال نوشتن نیستید.
?• و فقط دارید درباره آن چیزی که از داستانتان میخواهید فکر میکنید.
?• زمان نرم در روند داستاننویسی حیاتی است زیرا تفکر و اندیشه قسمتی اساسی در کار نویسندگی محسوب میشود.
?• آمادهسازی چیه؟
آمادهسازی نوعی مقدمهچینی عمدی نویسندهست که خواننده رو آمادهی پذیرش و باورکردن تغییرات روابط، اشخاص، طرح و حوادث در آینده بکنه.
?• چرا از آماده سازی استفاده میشه؟
در زمان حال استفاده میشه که به اتفاقی در آینده اشاره کنه.
?• آمادهسازی چند نوعه؟
سه نوع: ظریف | مشخص | صریح
مثال:
?• آمادهسازی ظریف: جنگلبانی صدای جیغ میشنود. با اسب به طرف جایی که صدا را شنیده میتازد.
?• آمادهسازی مشخص: مردی به عکس پلیس روی دیوار نگاه میکند. با هفت تیرش به عکس نشانه میرود و میخندد:«تق تق، دیگر مردی.»
?• آمادهسازی صریح: او فردا از سمت فرمانداری استعفا خواهد داد.
?• نویسنده نباید بذاره خواننده بیدلیل و بیمقدمه غافلگیر بشه.
?• شما از غافلگیری استفاده میکنید که خواننده رو عمیقا در زندگی اشخاص و حوادث داستان وارد کنید.
?• آمادهسازی هم مثل نجواییه که میگه: «اگه همچین اتفاقی افتاد، خیلی تعجب نکن.»
?• نوع نوشته (پرخشونت، پرتنش و...) هم وضعیت صحنهی بعد رو مشخص میکنه. به علاوه توصیف شخصیت از رفتار آیندهی شخصیت خبر میده.
?• مثال: گری هر گاه جلویش پول میدید، دستهایش را به هم میمالید.
?• دو راه اصلی وجود دارد که نویسنده میتواند با آن یک لحظه را به نمایش بگذارد:
° خلاصهگویی
° صحنه
☘• خلاصهگویی زمانی است که چیزی خلاصه یا گفته میشود.
☘• برخلاف آن، یک صحنه ترسیمکننده لحظاتی از زمان واقعی است و دقیقا آنچه را که اتفاق میافتد، به ما نشان میدهد.
?• از خلاصهگویی برای لحظاتی که قصد دارید اطلاعاتی را با سرعت و تاثیر منتقل کنید یا هنگامی که میخواهید راوی شما فقط برای روایت ظاهر شود استفاده کنید.
?• برای مهمترین لحظات داستان بهتر است به صحنه تغییر موضع دهید.
?• هر کسی ممکن است فکر کند دیالوگ آسانترین بخش یک داستان است، چون هرروز از آن در زندگی روزمره استفاده میکنیم.
?• اما نوشتن یک دیالوگ خوب به طرز فریبندهای دشوار است.
?• در قرنهای گذشته دیالوگها حالتی تئاترگونه داشت؛ مثل این دیالوگ در رمان «بلندیهای بادگیر» اثر امیلی برونته:
?• «بله آقای هدکلیف شما برای لذ*ت بردن از پیادهروی در چنین روزی شرایط مناسبی ندارید، خیلی بیمار به نظر میرسید...»
?• اما امروزه دیالوگها بیشتر تمایل دارند به سمت مکالمههای عینی و واقعیِ مردم سوق پیدا کنند.
?• آنچه آنها بیان میکنند نباید ماشینی و تکراری باشد، هیچ مخاطبی از یک گفتوگوی ماشینی لذ*ت نمیبرد.
?• شخصیت باید در مقابل تصمیم یا واکنش درست، چیزی از دست بده یا فدا کنه.
?• اگه چیزی از دست نده، ماجرا جذاب نخواهد بود... و مشکل عادی و بیمزه میشه.
?• این عواطف قوی هستن که داستان رو جذاب میکنن. احساساتی مثل ترس و نگرانی از اینکه آیا شخصیت داستان باید چیزی مهم از دست بده که مشکل رو حل کنه؟!
?• خواننده باید بدونه شخصیت اصلی داستان مجبوره تاوانی سنگین برای اشتباهش بپردازه.
?• مثال: توی فیلم Crawl شخصیت اصلی باید از خونهای پر از تمساح فرار میکرد، اما خروجیها هم تمساح داشتن. هر لحظه ممکن بود اون ارزشمندترین چیزش یعنی جونش رو از دست بده...