با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
عمه ام رفته مسافرت زیارتی شوهر عمه ام توی گروه تلگرام نوشته : از وقتی رفتی عقربه ها از حرکت ایستادن و زمان متوقف شده بابامم زیرش نوشته : باطری ساعت رو عوض کن???
با بابام رفتیم دکتر...به دکتر میگم دکتر رو لبم جوش میزنه.. بعد کلی معاینه میگه به دوست دخترت بگو ر*ژ لبشو عوض کنه!!? خو چی بگم به دکتر جلو بابام? الان تو خونه دارم مثل خر کتک میخورم ????
یکی از همکارام میگفت بچه بودم نذری داشتیم خوابیده بودم بیدار شدم دیدم گشنمه رفتم آشپزخونه دیدم پام رفته تو سینی حلوا ... کف آشپزخونه پر سینی حلوا نذری، دیدم گند زدم یه پایی رفتم تو اتاق پامو با یه پارچه پاک کردم دیدم صدای جیغ میاد ... گفتم آقا گندش در اومد، رفتم نگاه کنم دیدم همه میزنن تو سرشون چند نفر غش کردن که حضرت پاشو گذاشته تو سینی، اون سینی رو با همه حلوا ها قاطی کردن همه محل صف کشیدن یه ذره ببرن ... شب بابام میگفت حلوا بخور بدبخت شفا بگیری جا پای حضرته???
اولین بار که رفتیم خواستگاری بابام دختره رو دید گفت این زیادی خوبه تو به دردش نمیخوری پا شدیم اومدیم حالا اونا هی میگفتن پسر شما اونقدرا هم بد نیس بابام میگفت نه ، دخترتون رو بدبخت نکنید????
ده سال پیش تو تشییع جنازه همسایهمون داشتن تابوت رو میبردن که تابوت خورد به دیوار، یهو صدای ناله از تابوت بلند شد نگو بندهی خدا سکته کرده بود فکر کرده بودند که مرده... خلاصه بعد از ده سال دیشب بالاخره فوت کرد. امروز موقع حمل جنازه، زنش داد میزد که: چشم کورتونو باز کنین دوباره تابوت به دیوار نخوره! ?????