تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو،دور نشو،
بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد، به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه،
بی اقبالیست!…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
کاش ناشناخته می ماندند…
‏آدم هایی که فکر می کردیم بهترین اند !
‏آن هایی که رو معرفتشان حساب کرده بودیم
‏کاش سر از کارشان در نمی اوردیم…
‏آن روی سکه شان را نمی دیدیم..و
‏نقابشان را کنار نمی زدیم…
‏کاش تصوراتمان را…
‏اعتمادمان را …
آرامشمان را …
‏خر*اب نمی کردیم !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
حوالی اردیبهشت
بوی بهشت می آید
عطرشکوفه ها و خاک باران خورده
هوش از سر رهگذران شهر پرانده…
بهار شوخی بردار نیست
همه را عاشق می کند…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
باش !
بودنت خوب است …
شبیه حس قشنگ بیدار شدن در صبح آبی و خلوت یک مزرعه ،
شبیه لذ*ت نشستن کنار آتش ،
در سرد ترین نقطه ی کوهستان ،
شبیه نوشیدن یک فنجان چای داغ ،
در یک صبح سرد پاییزی …
بودنت ،
با من بودنت ؛
بد جور می چسبد !
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغو*ش کشید، برایشان چای ریخت، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است و روزهایِ خوب در راه اند، که حالِ همه مان خوب خواهد شد…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
زندگیِ عزیز ؛
امروز هم ، برایِ گرفتنِ حالِ ما ،
زورِ خودت را بزن ،
مهم نیست …
ما به خودمان قول داده ایم حالمان خوب باشد !…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,014
167
19
مشـهد
بیشه ای که گوسفندانش به هم رحم نمی کنند ،
تفرجگاهِ لاشخورهاست … ملتِ نادان ، “دشمن” نمی خواهد…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
حالا که به‌حال خود رها شده‌ایم، حالا که جز خودمان کسی را نداریم؛ کاش بیشتر مراقب هم باشیم، کاش بیشتر حواسمان به خستگی‌‌های هم باشد
به کم آوردن‌های هم، ضعف‌ها و طاقت نداشتن‌های هم‌.
کاش تحمل کنیم این‌روزها و این محدودیت‌های ناگزیر را. تحمل کنیم؛ به‌خاطر هم. به‌خاطر دلخوشی‌ها و آرزوهای بر دل مانده‌ی هم، بغض‌های نگریسته و ذوق‌های نکرده‌ی هم...
کاش تحمل کنیم و مهربانانه فاصله بگیریم از هم و تمام تلاشمان این باشد که حاملین و ناقلین این درد همه‌گیر و بی‌رحم نباشیم.
تحمل کنیم به‌خاطر اینکه بمانیم، به‌خاطر اینکه کم نشویم، کم نیاوریم و کم مبتلا شویم به این طاعون ناشناخته و مرموز...
که درد دارد تماشای جان‌هایی که دانه دانه پر می‌کشند و دستانی که بیش از همیشه ناتوان مانده...

- نرگس صرافیان طوفان -
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا